کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لهف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لهف
لغتنامه دهخدا
لهف . [ ل َ ] (ع اِ)دریغ و آن کلمه ای است که بدان حسرت خورند بر گذشته و فوت شده . لهفة. (منتهی الارب ). حزن و تحیر. (بحر الجواهر). حزن . اندوه . (از حاشیه ٔ مثنوی ) : او سگ فرّخ رخ کهف من است بلکه او هم درد و هم لهف من است . مولوی .سیصدونه سال آن اصح...
-
لهف
لغتنامه دهخدا
لهف . [ ل َ هََ ] (ع مص ) اندوهگین گردیدن . || دریغ خوردن . (منتهی الارب ). حسرت خوردن . (تاج المصادر). ارمان خوردن . (زوزنی ) (دهار).
-
واژههای همآوا
-
لحف
لغتنامه دهخدا
لحف . [ ل َ ] (ع مص ) قزآکند ومانند آن پوشانیدن کسی را. (منتهی الارب ). لحاف بر کسی افکندن یا به جامه بپوشیدن . (تاج المصادر). || لیسیدن به زبان . || لحف فی ماله لحفة (مجهولا)؛ کم گردید از آن اندکی . (منتهی الارب ).
-
لحف
لغتنامه دهخدا
لحف . [ ل َ ] (اِخ ) رودباری است به حجاز و بالای آن دو قریه است ، جبله و ستارة. (معجم البلدان ).
-
لحف
لغتنامه دهخدا
لحف . [ ل ِ ] (اِخ ) ناحیتی است در پایین کوه همدان و نهاوند. (منتهی الارب ). مکانی است معروف از نواحی بغداد و بدانجهت این نام یافته که در بن کوههای همدان و نهاوند واقع است ... و بندنیجین و غیره از آن ناحیه و در آن چند قلعه ٔ محکم باشد. (معجم البلدان ...
-
لحف
لغتنامه دهخدا
لحف . [ ل ِ ] (ع اِ) شکاف میان سرین . و منه قولهم : فلان افلس من ضارب لحف استه ؛ بدانجهت که چون مفلسی چیزی نیابد که بدان سرین را بپوشد، دستش بر سرین افتد. || بُن کوه . (منتهی الارب ). دامنه (در کوه ).
-
لحف
لغتنامه دهخدا
لحف . [ ل ُ ح ُ ] (ع اِ) ج ِ لحاف . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
لهوف
لغتنامه دهخدا
لهوف . [ ل ُ ] (ع اِ) ج ِ لهف . رجوع به لهف شود.
-
لهفة
لغتنامه دهخدا
لهفة. [ ل َ ف َ ] (ع اِ) لهف . دریغ. و رجوع به لهف شود. (منتهی الارب ).
-
ارمانده
لغتنامه دهخدا
ارمانده . [ اَ دَ / دِ ] (ص ) لهف . (دهار).
-
تلهیف
لغتنامه دهخدا
تلهیف . [ ت َ ] (ع مص ) آرمان خوردن . (مجمل اللغة). وانفساه گفتن : لهف نفسه تلهیفاً؛ وانفساه گفت و کذا لهف امه و لهف امیه ای ابویه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دریغ و افسوس خوردن و اندوه نمودن و وانفساه گفتن . (آنندراج ).
-
اندوهگین گردیدن
لغتنامه دهخدا
اندوهگین گردیدن . [ اَ گ َ دَ ] (مص مرکب )لهف . طهو. (از منتهی الارب ). تشاحی . سدم . (یادداشت مؤلف ). اندوهگین شدن . و رجوع به اندوهگین شدن شود.
-
لاهف
لغتنامه دهخدا
لاهف . [ هَِ ] (ع ص ) (نعت فاعلی به معنی مفعولی از لهف ) ستمدیده . (منتهی الارب ). به معنی ملهوف است که ستمدیده ٔ مضطر دادخواه و حسرت خورنده باشد و مذکر و مؤنث یکسان است ، گویند رجل لاهف و امراءةلاهف و لاهفة ایضاً و یقال هو لاهف القلب ؛ ای محترقه . ...