کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لهجه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
لهجة
لغتنامه دهخدا
لهجة. [ ل َ ج َ / ل َ هََ ج َ ] (ع اِ) لهجه . زبان . یقال : فلان فصیح اللهجة. (منتهی الارب ) (لغت نامه ٔ مقامات حریری ) (غیاث ). لسان . جایگاه سخن از زبان . (بحر الجواهر). لغت . (غیاث ) : با آنچه ملک عادل انوشیروان کسری بن قباد را سعادت ذات ... و صدق...
-
لهجة
لغتنامه دهخدا
لهجة. [ ل ُ ج َ ] (ع اِ) ناشتاشکن . (منتهی الارب ). نهاری . ... لُهنة. (مهذب الاسماء).
-
ساقیان لهجه
لغتنامه دهخدا
ساقیان لهجه . [ ن ِ ل َ ج َ / ج ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مطربان و مغنیان و آوازه خوانان . (ناظم الاطباء).
-
صراحت لهجه
لغتنامه دهخدا
صراحت لهجه . [ ص َ ح َ ت ِ ل َ ج َ / ج ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رک گوئی . بالصراحة. مقابل کنایه گوئی .
-
خوش لهجه
لغتنامه دهخدا
خوش لهجه . [ خوَش ْ / خُش ْ ل َ ج َ / ج ِ ] (ص مرکب ) خوش زبان . آنکه سخن وی آشکارا بود و در هم نباشد. آنکه سخنش بواسطه ٔ اداءخوب شیرین و مطبوع است . (ناظم الاطباء) : آب حیوانش ز منقار بلاغت می چکدطوطی خوش لهجه یعنی کلک شکرخای تو. حافظ.ز چنگ زهره شنی...
-
جستوجو در متن
-
لهجات
لغتنامه دهخدا
لهجات . [ ل َ هََ ] (ع اِ) ج ِ لهجة. رجوع به لهجة شود.
-
گل گلی
لغتنامه دهخدا
گل گلی . [ گ َ گ َ ] (اِ) دشکی که در گهواره گذارند (لهجه ٔ قزوینی ). || دنگ کوچک که زیر طبق و روی سر گذارند (لهجه ٔ قزوینی ).
-
رامندی
لغتنامه دهخدا
رامندی . [ م َ ] (ص نسبی ، اِ) لهجه ٔ قدیم ایران در مکالمه . (ناظم الاطباء). || لهجه ٔ مردم رامند. || نام نوایی و لحنی از موسیقی .
-
دیگورون
لغتنامه دهخدا
دیگورون . (اِخ ) (لهجه ٔ...) لهجه ٔ آسی یا آلانی یا اوستی از زبانهای ایرانی شرقی ، از ریشه ٔ هند و اروپائی که در قسمتی از نواحی کوهستانی قفقاز مرکزی رایج است و دارای دو لهجه ٔ مهم ایرون و دیگورون است . (از دائرة المعارف فارسی ).
-
ارامی
لغتنامه دهخدا
ارامی . [ اَ ] (ص نسبی ، اِ) آرامی . منسوب به ارام . مردم ارام . || دسته ٔ زبانهائی که در ارام بدان تکلم میکردندو آن از شعب السنه ٔ سامیه است و به دو لهجه تقسیم میشود: کلدانی (لهجه ٔ شرقی ) و سریانی (لهجه ٔ غربی ).
-
لتکا
لغتنامه دهخدا
لتکا. [ ] (اِ) (به لهجه ٔ طبری ) باغچه .
-
لاکو
لغتنامه دهخدا
لاکو. (اِ) دختر (در لهجه ٔ گیلانیان ).
-
بادیس
لغتنامه دهخدا
بادیس . (اِ) لهجه ای از پاتیس که نوعی پارچه است .
-
خوری
لغتنامه دهخدا
خوری . (اِخ ) نام یکی از لهجه های محلی ایران .