کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لنگوته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لنگوته
لغتنامه دهخدا
لنگوته . [ ل ُت َ / ت ِ ] (اِ) لنگی باشد کوچک که درویشان و فقیران و مردم بی سر و پا بندند. (جهانگیری ). و به هندی نیزهمین معنی دارد. (برهان ). لنگی کوچک که فقرا و درویشان در میان بندند و بدان ستر عورت کنند. مؤلف گوید: اصل این لغت لنگ کوته بوده ، یک ...
-
واژههای مشابه
-
لنگوته بستن
لغتنامه دهخدا
لنگوته بستن . [ ل ُ ت َ/ ت ِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) ائتزار. تأزر : بستن لنگوته در ایام گرما راحت است گر ترا شلوار یا تنبان نباشد گو مباش . نظام قاری (دیوان البسه ص 86).|| کنایه از ترک دنیا گفتن و عزلت گرفتن . (آنندراج ). و رجوع به مجموعه ٔ مترادفات ص ...
-
جستوجو در متن
-
قیزه
لغتنامه دهخدا
قیزه . [ق َ زَ / زِ ] (اِ) لنگوته . (بهار عجم ) (آنندراج ).- قیزه کردن اسب ؛ بستن اسب بوضعی خاص و این از اهل زبان بتحقیق پیوسته و در هندوستان قازه به الف گویند. (بهار عجم ) (آنندراج ).
-
قیزه بندی
لغتنامه دهخدا
قیزه بندی . [ ق َ زَ / زِ ب َ ] (حامص مرکب ) بستن پارچه بر عورت و بند کردن سر دیگر آن بطرف سرین در کمر و قیزه بند را لنگوته بند نیز گویند. (بهار عجم ) (آنندراج ).
-
احتیاک
لغتنامه دهخدا
احتیاک . [ اِ ](ع مص ) احتیاک بثوب ؛ در خود پیچیدن جامه را. (منتهی الارب ). || پشت و ساقین را بفوطه بسته نشستن . (منتهی الارب ). شلوار و لنگوته بر میان سخت بستن .
-
قیزه بند
لغتنامه دهخدا
قیزه بند. [ ق َ زَ / زِ ب َ ] (نف مرکب ) لنگوته بند. (بهار عجم ) (آنندراج ) : ز نازک معانی شده قیزه بندببرج سرین دیده زین ره کمند. ملاطغرا (از بهار عجم و آنندراج ).رجوع به قیزه و قیزه بندی شود.
-
قیظه
لغتنامه دهخدا
قیظه . [ ق َ / ق ِ ظَ / ظِ ] (اِ) (اصطلاح تصوف ) لنگ مانندی که درویشان به کمر می بستند و عورت را بدان می پوشاندند و گاهی آن را از زیر بغل چپ و راست برده به پشت گردن گره میزدند. لنگوته . این کلمه را گاه به ضاد هم ضبط کرده اند. (فرهنگ فارسی معین از مقا...
-
پوته
لغتنامه دهخدا
پوته . [ ت َ / ت ِ ](اِ) پوتک . ظاهراً اصل کلمه ٔ فوطه است : دل بفراغت نه و لنگوته بنداز جهت زر نه بجان پوته بند. شاه داعی .در لغت نامه ها به این کلمه معنی گنج و گنجینه و خزانه و مخزن داده اند و پوتک را مرادف آن آورده اند و همین شعر را شاهد گذرانیده ...
-
زیرجامه
لغتنامه دهخدا
زیرجامه . [ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) شلوار. تنبان . شلوار زیرین . ازار. سروال . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). ازار. (آنندراج ). زیرشلواری . شلواری کوتاه یا بلند که در زیر شلوار معمولی پوشند. (فرهنگ عامیانه ٔ جمال زاده ). ازار و پای جامه . (غیاث ). جامه ای...
-
سرپایان
لغتنامه دهخدا
سرپایان . [ س َ ] (اِ مرکب ) عمامه و دستار و شمله و علاقه ٔ دستار و مغفر. (برهان ) (صحاح الفرس ) : من آن نیم که دهم آبروی خویش به بادبرای درهم و دینار و طاق و سرپایان . شمس فخری (از انجمن آرا). || خود آهن و کلاه زره . (برهان ). کلاهی را گویند که در ر...
-
جانماز
لغتنامه دهخدا
جانماز. [ ن َ ] (اِ مرکب ) مصلا. (بهار عجم ) (آنندراج ). || سجاده . پلاسی که مخصوص به نماز است و در وقت نماز گزاردن وی را گسترده و در روی آن سجده بجای آورند. (ناظم الاطباء). مخفف جای نماز. جامه ای که در آن مهر و سبحه نهند و گاه نماز خواندن در زیر پیش...
-
دامک
لغتنامه دهخدا
دامک . [ م َ ] (اِمصغر) مصغر دام . دام خرد. دام کوچک . رجوع به دام شود. || مقنعه و سرانداز زنان را نیز گفته اند. (برهان ). دامنی . (برهان ). سرانداز زنان که تور مانندست . سرانداز زنان مشبک و تورمانند. (فهرست لغات نظام قاری ص 199) : معجر چو بر آن دامک...
-
شلوار
لغتنامه دهخدا
شلوار. [ ش َل ْ ] (اِ مرکب ) ازار. پوشاک پاها. تنبان . (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). جامه ای که مردان و گاهی زنان پوشند و آن از کمر تا قوزک پاها را می پوشاند. سراویل . سروال . مئزر. ایزار. (یادداشت مؤلف ). ازار. (دهار). بمعنی ازار و م...