کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لنفاوی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لنفاوی
لغتنامه دهخدا
لنفاوی . [ ل َ ] (ص نسبی ) لنفی . دارای لنف . لمفاوی .
-
واژههای مشابه
-
غدد لنفاوی
لغتنامه دهخدا
غدد لنفاوی . [ غ ُ دَ دِ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) غدد لمفاتیکی . رجوع به لنفاوی شود.
-
جستوجو در متن
-
لمفاوی
لغتنامه دهخدا
لمفاوی . [ ل َ ] (ص نسبی ) . لنفاوی . رجوع به لنفاوی شود.
-
غدد لمفاتیکی
لغتنامه دهخدا
غدد لمفاتیکی . [ غ ُ دَ دِ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) غدد لنفاوی . رجوع به لنفاوی شود.
-
غده ها
لغتنامه دهخدا
غده ها. [ غ ُدْ دَ / دِ ] (اِ) ج ِ غدة. غدد. رجوع به غدد شود: غده های تراوا، غده های تناسلی ، غده های جنسی ، غده های خدو، غده های فوق کلیوی ، غده های لمفاتیکی یا لنفاوی ، غده های مترشح . رجوع به این ترکیبات شود.
-
عنکبوتیة
لغتنامه دهخدا
عنکبوتیة. [ ع َ ک َ تی ی َ ] (ع ص نسبی ) مؤنث عنکبوتی ، که منسوب به عنکبوت است . رجوع به عنکبوت شود. || (اِ) صفحه ٔ بالایین اسطرلاب که مدار اکثر احکام اسطرلاب بر آن است . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). رجوع به عنکبوت اسطرلاب و اسطرلاب و عنکبوتی شود. || ...
-
غده ٔ تیموس
لغتنامه دهخدا
غده ٔ تیموس . [ غ ُدْ دَ / دِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) غده ای است که در جلو قصبةالریة و یا محل انشعاب دو شاخه ٔ قصبةالریة (برونش ها) قرار گرفته و در قسمت فوقانی قفسه ٔ سینه و عقب استخوان جناغ سینه واقع است . غده ای است صاف و به علت رگهای زیاد ق...
-
زبان
لغتنامه دهخدا
زبان . [ زَ / زُ ] (اِ) معروف است و به عربی لسان گویند و بضم اول هم درست است . (برهان قاطع). جزوی گوشتین واقع در دهان انسان و بیشتر حیوانات که تواند حرکت کند و در فرو بردن غذا و چشیدن و تکلم بکار میرود. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). آلت گوشتی که درده...
-
تراخم
لغتنامه دهخدا
تراخم . [ تْرا / ت َ خ ُ ] (از فرانسوی ، اِ) مرضی است مسری و مزمن که در همجو، مخصوصاً در قسمت لاپلکی آن دانه هایی تولیدمی کند که کم کم به قسمت همجوی بن کیسی و حتی روی یامه (قرنیه ) رسیده و بالاخره منجر به پژمردگی همجو میگردد که بشکل نوارهای التیامی د...
-
طب
لغتنامه دهخدا
طب . [ طِب ب ] (ع اِ) شهوت . خواهانی تن . || شأن . حال مرد. دَهر. خُوی . عادت . یقال : ماذاک بطبی ؛ ای بدهری و عادتی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || سحر. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). جادوئی . (منتهی الارب ). || (مص ) علاج کردن . دارو کردن . علاج جسم و...