کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لنجیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لنجیدن
لغتنامه دهخدا
لنجیدن . [ ل َ دَ ] (مص ) بیرون کشیدن . (برهان ). از جائی بیرون کشیدن . کشیدن از جائی . آهختن . (فرهنگ اسدی نخجوانی ). آختن . کشیدن : کسی را کش تو بینی دردقولنج بکافش پشت و زو سرگین برون لنج . طیان .و گفت اگر نه شرف ، تواضع استی حکم فقیر آنستی که بزو...
-
واژههای مشابه
-
بیرون لنجیدن
لغتنامه دهخدا
بیرون لنجیدن . [ ل َ دَ ] (مص مرکب ) برون لنجیدن . بیرون کشیدن . رجوع به برون لنجیدن و لنجیدن شود.
-
برون لنجیدن
لغتنامه دهخدا
برون لنجیدن . [ ب ِ / ب ُ ل َ دَ ] (مص مرکب ) بیرون لنجیدن . بیرون کشیدن . خارج ساختن : کسی را کش تو بینی درد کولنج بکافش پشت و زو سرگین برون لنج .طیان .
-
جستوجو در متن
-
لنجیدنی
لغتنامه دهخدا
لنجیدنی . [ ل َ دَ ] (ص لیاقت ) درخور لنجیدن . بیرون کشیدنی . آختنی . آهختنی . که لنجیدن و آختن آن ضروری است .
-
لنجنده
لغتنامه دهخدا
لنجنده . [ ل َ ج َ دَ / دِ ] (نف ) بیرون کشنده . رجوع به لنجیدن شود.
-
لنجه
لغتنامه دهخدا
لنجه . [ ل َج َ / ج ِ ] (اِمص ) اسم از لنجیدن به معنی بیرون بردن و بیرون کشیدن چیزی از جائی به جائی . (از برهان ).
-
لنجیده
لغتنامه دهخدا
لنجیده . [ ل َ دَ / دِ ] (ن مف ) نعت مفعولی از لنجیدن . بیرون کشیده . آخته . آهخته .
-
لنج
لغتنامه دهخدا
لنج . [ ل َ ] (اِمص ) بیرون کشیدن . || بیرون بردن چیزی از جائی به جائی . || برکشیدن . || آویختن . (برهان ). || (فعل امر) امر از لنجیدن به معنی بیرون کشیدن ، یعنی بیرون کش و بیرون بر و بیرون بیار. (برهان ) : کسی کو را بگیرد درد قولنج تو بشکافش شکم سرگ...
-
رنجه
لغتنامه دهخدا
رنجه . [ رَ ج َ / ج ِ ] (اِمص ) بیماری . (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رنج . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ) (ناظم الاطباء). درد. (ناظم الاطباء). || از روی تبختر و ناز خرامیدن . (از برهان قاطع) (آنندراج ). خرامی از روی ناز. (فرهنگ جهانگیری ). صو...
-
لنجه
لغتنامه دهخدا
لنجه . [ ل َ ج َ /ج ِ ] (اِمص ) اسم از لنجیدن . لنج که رفتاری باشد از روی ناز و عشوه و خرامی از راه تبختر و تکبر و رعنایی . رفتار به ناز. رفتاری بود به ناز، لیکن جاهلانه . (فرهنگ اسدی ). خرامیدن زشت بود. (اوبهی ). لنجه در هجوگویند و خرامیدن در مدح . ...
-
آهنجیدن
لغتنامه دهخدا
آهنجیدن . [ هََ دَ ] (مص )بیرون کردن . بدر آوردن . کشیدن . لنجیدن : گفت فردا نشتر آرم پیش توخود بیاهنجم ستیم از ریش تو. رودکی .بگویم چه گوید چهارند یاران بیاهنجم از مغز تیره بخارش . ناصرخسرو.چونکه آن گه گه سرشک افشاند این دایم گهرچونکه گه گه آن بخار ...
-
آهیختن
لغتنامه دهخدا
آهیختن . [ ت َ ] (مص ) کشیدن . برکشیدن . برآوردن . سَل ّ. تشهیر. بیرون کشیدن . آختن . آهختن . آهنجیدن . برآوردن : برآهیخت جنگی نهنگ از نیام بغرید چون رعد و برگفت نام . فردوسی .برآهیخت شمشیر و اندرنهادهمی کرد از آن رزم گشتاسب یاد. فردوسی .برآهیخت شمشی...
-
آهختن
لغتنامه دهخدا
آهختن . [ هَِ ت َ ] (مص ) آهیختن . آختن . لنجیدن . آهنجیدن . کشیدن . برکشیدن . بیرون کردن . بیرون آوردن . برآوردن . بیرون کشیدن . تشهیر. سَل ّ : ز آهختن تیغها از غلاف کُه ِ قاف را در دل افتاد کاف . فردوسی .گرش بر فریدون بدی تاختن امانش ندادی به تیغ آ...