کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لنبر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لنبر
لغتنامه دهخدا
لنبر. [ لَم ْ ب َ ] (ص ) مردم قوی هیکل و فربه و گنده و ناهموار. (برهان ). فربه . چاق .صاحب انجمن آرا نویسد: مشتق از لُنب است و بر وزن عنبر خطاست که در فرهنگها و برهان آمده و به ضم اصح است و برخی از فرهنگها آن را تصحیف لُنبه دانسته اند.- لنبر دادن ؛ ...
-
لنبر
لغتنامه دهخدا
لنبر. [ لُم ْ ب َ ] (اِ) (اصطلاح عامیانه ) ران از طرف خلف . سُرین . (جهانگیری ). کفل . (برهان ). لُمبر. سرین فربه . و رجوع به لمبر شود.
-
جستوجو در متن
-
لمبر
لغتنامه دهخدا
لمبر. [ ل ُ ب َ ] (اِ) لُنْبَر. در تداول عوام ، قسمت زیر سرین ازپشت . گوشت سرین . گوشت پشت ران آدمی خاصه فربه آن .
-
لمبر
لغتنامه دهخدا
لمبر. [ ل َ / ل ُ ب ُ ] (اِ) لنْبُر. در اصطلاح بنایان ، فشاری که از حمل زاید بر قوت حامل پدید آید.- لمبر پیدا کردن دیواری ؛ در قسمتی شکست برداشتن بدانسان که قسمت فوق آن لرزد و بیم افتادن بود.
-
کون کمونچه
لغتنامه دهخدا
کون کمونچه . [ کو ک َ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) کسی که لنبر و کفل او بیش از حد معمول بیرون زده و متمایل به سمت خارج باشد. درباره ٔ چنین شخصی گویند: کونش طاقچه دارد. در ترانه ٔ قدیمی که از طرف هواخواهان استبداد و دوستداران شاه شهید در هجو میرزا رضا سروده ...
-
ر
لغتنامه دهخدا
ر. (حرف ) حرف دوازدهم از الفبای فارسی و دهم از حروف هجای عرب (ابتث ) و بیستم از حروف ابجد و بحساب جُمَّل آن را به دویست دارند و از حروف مکسوره و زلاقه و مسروری و منفصله یا خواتیم و آنیه و مهمله (غیر منقوطه ) و نورانیه یا حروف حق و متشابهه یامتزاوجه و...