کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لمعه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
لمعة
لغتنامه دهخدا
لمعة. [ ل َ ع َ ] (ع اِ) لمعه . یک درخش . روشنی ، پرتو : لمعه ای از فیض نور بحر است اساس و ایالت خطه ٔ وجود او بازداشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 7). رساله ای در ذکر صحابه رضوان اﷲ علیهم که لمعه ای است از بوارق بیان و حدائق بنان او. (ترجمه ٔ تاریخ یمین...
-
لمعة
لغتنامه دهخدا
لمعة. [ ل ُ ع َ ] (ع اِ) اره ٔ گیاه خشک میان گیاه تر. ج ، لِماع . (منتهی الارب ). پاره ای از گیاه که خشک شده و سپید شده باشد. (منتخب اللغات ). || گروه مردم . (منتهی الارب ). گروه آدمیان . (منتخب اللغات ). || پاره ای از عضو که خشک ماند در وضو و غسل . ...
-
لمعه ارامنه
لغتنامه دهخدا
لمعه ارامنه . [ ل َ ع َ اَ م ِ ن َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان منجوان بخش خداآفرین شهرستان تبریز، واقع در 33500گزی باختری خداآفرین و 28هزارگزی شوسه ٔ اهر به کلیبر. کوهستانی ، گرمسیر و مالاریائی و دارای 79 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات . شغل ا...
-
لمعه اسلام
لغتنامه دهخدا
لمعه اسلام . [ ل َ ع َ اِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان منجوان بخش خداآفرین شهرستان تبریز، واقع در 35هزارگزی باختری خداآفرین و 35500گزی شوسه ٔ اهر به کلیبر. کوهستانی ، معتدل و دارای 86 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات . شغل اهالی زراعت و گله داری ...
-
لمعه دشت
لغتنامه دهخدا
لمعه دشت . [ ل َ ع َ دَ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان خان اندبیل بخش مرکزی شهرستان هروآباد، واقع در 9500گزی باختر هروآباد و پنج هزارگزی شوسه ٔ هروآباد به میانه . کوهستانی ، معتدل و دارای 762 تن سکنه . آب آن از دورشته چشمه . محصول غلات ، حبوبات و سردرختی . ...
-
واژههای همآوا
-
لماح
لغتنامه دهخدا
لماح . [ ل َم ْ ما ] (ع ص ) درخشنده . (منتهی الارب ).
-
لماح
لغتنامه دهخدا
لماح . [ ل ُم ْ ما ] (ع اِ) مرغان شکاری چون چرغ و شاهین . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
لماع
لغتنامه دهخدا
لماع . [ ل ِ ] (ع اِ) ج ِلمعة. (منتهی الارب ). لماء کؤس ، ج ِ، لمعة کؤساء.
-
دوکسة
لغتنامه دهخدا
دوکسة. [ دَ ک َ س َ] (ع ص ) لمعة دوکسة؛ پاره ای از گیاه پژمریده و یا گیاه ترپیچیده . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). به معنی لمعة دوکس است . (منتهی الارب ). و رجوع به دوکس شود.
-
لمعات
لغتنامه دهخدا
لمعات . [ ل َم َ ] (ع اِ) ج ِ لَمعة .- اشعةاللمعات ؛ نام کتابی از جامی و آن شرح لمعات فخرالدین عراقی است .
-
لموع
لغتنامه دهخدا
لموع . [ ل ُ ] (ع مص ) درخشیدن . || (اِ) ج ِ لُمعة. روشنی ها و تابشها. (غیاث ).
-
غلامعلی خان
لغتنامه دهخدا
غلامعلی خان . [ غ ُ ع َ ] (اِخ ) از شاعران هندوستان بود. او راست منظومه ٔ «لمعة الطاهرین » در بیان سیرت حضرت رسول و احوال ائمه . (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
خیاط
لغتنامه دهخدا
خیاط. [ خ َی ْ یا ] (اِخ ) حنا. او یکی از پزشکان عرب بود و کتاب لمعة اختباریة و فنة فی الحمی التیفوئیدیة از اوست . (از معجم المطبوعات ).