کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لمس کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لمس کردن
لغتنامه دهخدا
لمس کردن . [ ل َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بسودن . ببسودن . برمجیدن .ملامسه . مَس ّ. پرواسیدن . بپرواسیدن . (لغت نامه ٔ اسدی ). بساویدن . پساویدن . (برهان ). و رجوع به لَمس شود.
-
واژههای مشابه
-
لمس شدن
لغتنامه دهخدا
لمس شدن . [ ل َ ش ُ دَ] (مص مرکب ) فالج گونه شدن . بی حس و بی حرکت ارادی گشتن اندامی . لَس شدن . بی حس و حرکت شدن عضوی : دستم لمس شده است ؛ حرکت نمیکند.
-
جستوجو در متن
-
بپسودن
لغتنامه دهخدا
بپسودن . [ ب ِ دَ ] (مص ) بپسودان . لمس . لامسه کردن . (برهان قاطع). لمس کردن . (ناظم الاطباء). برمجیدن . برمخیدن . || اندودن . طلا کردن . (ناظم الاطباء). و رجوع به بسودن و پسودن شود.
-
مساجاة
لغتنامه دهخدا
مساجاة. [ م ُ ] (ع مص ) مس کردن . (منتهی الارب ). لمس کردن . (اقرب الموارد). || واکوشیدن و معالجت کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
پرواسیدنی
لغتنامه دهخدا
پرواسیدنی . [پ َرْ دَ ] (ص لیاقت ) قابل لمس کردن . درخور بسودن .
-
برمسیدن
لغتنامه دهخدا
برمسیدن . [ ب َ م َ دَ ] (مص مرکب ) (از: بر + مس + -یدن ) دست گذاشتن و لمس کردن و امتحان کردن . (ناظم الاطباء). و رجوع به مسیدن شود.
-
دست مالی کردن
لغتنامه دهخدا
دست مالی کردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) لمس کردن . برمجیدن . پرماسیدن . بساویدن . بسودن . ببسودن . مالیدن دست به چیزی . دست به چیزی زدن . || دست زده کردن . دست خورده کردن .
-
میچودن
لغتنامه دهخدا
میچودن . [ دَ ] (مص ) بریان کردن و برشته نمودن . (ناظم الاطباء). بریان کردن . (آنندراج ). رجوع به میچانیدن شود. || پسودن و لمس کردن با دست . (از شعوری ج 2 ورق 365).
-
پسودن
لغتنامه دهخدا
پسودن . [ پ َ دَ ] (مص ) دست مالیدن . لمس کردن . دست زدن . (برهان قاطع در لفظ پسوده ). ببسودن . ببساویدن . مَس .
-
جس
لغتنامه دهخدا
جس . [ ج َس س ] (ع مص ) دست بسودن . (منتهی الارب )(تاج المصادر بیهقی ) (ناظم الاطباء). بسودن . (المصادر زوزنی ). بدست سودن . (آنندراج ). برماسیدن . لمس کردن . (فرهنگ فارسی معین ). لمس کردن و دست بسودن . (از متن اللغة). دست بسودن چیزی برای شناختن آن ....
-
پساویدن
لغتنامه دهخدا
پساویدن . [ پ َ دَ ] (مص ) بساویدن . دست مالیدن . دست سودن . لمس کردن : مر گوهرخرد را نپساودنه هیچ مدبّری نه شیطانی . ناصرخسرو.|| مستی کردن . (برهان قاطع). اما در این معنی ظاهراً مصحف مس کردن است .
-
مسح کردن
لغتنامه دهخدا
مسح کردن . [ م َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بسودن . لمس کردن . مس کردن . تمسح . مسح . (از منتهی الارب ). و رجوع به مسح شود. || در اصطلاح فقهی ، در وضو مالیدن کف دست تر بر سر و دو پا. رجوع به مسح شود: تیمم ؛ مسح کردن دو دست و روی به خاک . (دهار). نثنثة؛ مسح ...
-
تذمیر
لغتنامه دهخدا
تذمیر. [ ت َ ] (ع مص ) اندازه کردن کار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). اندازه کردن چیزی . (المنجد). || دست در فرج اشتر کردن تا بچه نر است یا ماده . (تاج المصادر بیهقی ) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || ل...