کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لماج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لماج
لغتنامه دهخدا
لماج . [ ل َ ] (ع اِ) کمتر چیزی که بخورند، یقال : ماذقت سماجاً و لا لماجا؛ ای شیئاً. (منتهی الارب ). چیزی اندک که خورده شود. (منتخب اللغات ). لماظ. لماق . لماک .
-
جستوجو در متن
-
لماق
لغتنامه دهخدا
لماق . [ ل َ ] (ع اِ) چیزی . ماذاق لماقاً؛نچشید چیزی (هذا یصلح فی الاکل و الشرب ). (منتهی الارب ). چیزی اندک . (منتخب اللغات ). لماج . لماظ. لماک .- هیچ لماقی نچشیده بودن ؛ هیچ چیزی نچشیده بودن .
-
لماظ
لغتنامه دهخدا
لماظ. [ ل َ ] (ع اِ) چیزی اندک . یقال : ما له لماظٌ؛ ای شی ٔ یذوقه و شربه لماظاً؛ ای اندک اندک به نوک زبان چشید آنرا. (منتهی الارب ). یقال : ماذاق لماجاً و لا لماظاً و لا لماقاً و لا لماکاً؛ ای طعاماً. (مهذب الاسماء). لماج . لماق . لماک .
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن یوسف اصفهانی . حمزه در کتاب اصفهان او را در جمله ٔ ادباء اصفهان آورده است و گوید، او راست : کتابی در طبقات بلغاء و کتابی درطبقات خطباء و هر دو کتاب بی مانند است و کتاب ادب الکتاب . و احمد راست درباره ٔ ولیدبن ابی ال...