کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لقمه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
لقمه خای
لغتنامه دهخدا
لقمه خای . [ ل ُ م َ / م ِ ] (نف مرکب ) لقمه خاینده : چون روان باشی روان و پای نی می خوری صد لوت و لقمه خای نی .مولوی .
-
لقمه ربا
لغتنامه دهخدا
لقمه ربا. [ ل ُ م َ / م ِرُ ] (نف مرکب ) لقمه رباینده . شکمخواره : با خویشتن آورده بهر مائده ای برکاسه شکنان ، زله کشان ، لقمه ربایان . سوزنی .با همه خستگی دلم بوسه رباید از لبت گربه ٔ شیردل نگر لقمه ربای چون توئی .خاقانی .
-
لقمه شمار
لغتنامه دهخدا
لقمه شمار. [ ل ُ م َ / م ِ ش ُ ] (نف مرکب ) کسی که به ضیافت اغنیا بی طلب رود و لقمه شمارد. (آنندراج ). || بخیل که لقمه ٔ مهمان شمارد : لقمه مستان ز دست لقمه شمارکز چنین لقمه داشت لقمان عار.اوحدی .
-
لقمه گیر
لغتنامه دهخدا
لقمه گیر. [ ل ُ م َ / م ِ ] (نف مرکب ) گیرنده ٔ لقمه . که لقمه کند : از عظام خون غذایش شیر شدوز عظام شیر لقمه گیر شد.مولوی .
-
چپه لقمه
لغتنامه دهخدا
چپه لقمه . [ چ َ پ َ / پ ِ ل ُ م َ / م ِ] (اِ مرکب ) لقمه ٔ خرد، مقابل لقمه ٔ بزرگ . لقمه ای که بزودی و بآسانی خورده شود. لقمه ای که تیز و تند جویده و بلعیده شود. مثال : دیو یک تن آدمی را چپه لقمه ٔ خود کند؛ یعنی چون لقمه ٔ خرد بدهان برد و ببلعد.
-
لقمه ٔ آهن کشیدن
لغتنامه دهخدا
لقمه ٔ آهن کشیدن . [ ل ُ م َ / م ِ ی ِ هََ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از زنجیر بر پای داشتن . (برهان ). کنایه از زنجیر بر پا بودن . (آنندراج ) (مجموعه ٔ مترادفات ص 341).
-
لقمه از آهن چشیدن
لغتنامه دهخدا
لقمه از آهن چشیدن . [ل ُ م َ / م ِ اَ هََ چ َ دَ ] (مص مرکب ) لقمه ٔ آهن چشیدن . کنایه از زخم خوردن است . (آنندراج ) : آنکه سرش زرکش سلطان کشیدبازپسین لقمه ز آهن چشید.نظامی .
-
جستوجو در متن
-
لواسة
لغتنامه دهخدا
لواسة. [ ل ُ س َ ] (ع اِ) لقمه یا طعام کمتر از لقمه . (منتهی الارب ). لقمه . (مهذب الاسماء).
-
حرام لقمگی
لغتنامه دهخدا
حرام لقمگی . [ ح َ ل ُ م َ / م ِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی حرام لقمه . رجوع به حرام لقمه شود.
-
مزدرد
لغتنامه دهخدا
مزدرد. [ م ُ دَ رِ ] (ع ص ) فروبرنده ٔ لقمه به گلو. (آنندراج ). فرو برنده ٔ لقمه و جز آن . (ناظم الاطباء).
-
انعاط
لغتنامه دهخدا
انعاط. [ اِ ] (ع مص ) لقمه بریدن در خوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). لقمه بریدن . (از اقرب الموارد).
-
پیچی
لغتنامه دهخدا
پیچی . [ چی / پیچ ْ / چی ] (اِ) لقمه . پیتی . پیته . رجوع به لقمه و رجوع به پیتی شود.
-
کله گربه ای
لغتنامه دهخدا
کله گربه ای . [ ک َل ْ ل َ / ل ِ گ ُ ب َ / ب ِ ] (ص نسبی مرکب ) لقمه ٔ سخت بزرگ . لقمه ٔ بزرگ از پلو و مانند آن ؛لقمه های کله گربه ای . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
تدبیل
لغتنامه دهخدا
تدبیل . [ ت َ ] (ع مص ) گرد کردن چیزی . (تاج المصادر بیهقی ). گرد کردن و جمع کردن چیزی ، چنانکه لقمه را با انگشتان جمع کنند. (از المنجد). پیچیدن و بزرگ کردن لقمه را برای فروبردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بزرگ کردن لقمه . (از المنجد)...
-
زهوطة
لغتنامه دهخدا
زهوطة. [ زَ طَ / زَهَْ وَ طَ ] (ع مص ) کلان لقمه خوردن . || (اِمص ) کلانی لقمه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).