کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لقمةالصباح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لقمةالصباح
لغتنامه دهخدا
لقمةالصباح . [ ل ُ م َ تُص ْ ص َ ] (ع اِ مرکب ) ناشتاشکن . ناهارشکن . زیرقلیانی . ناشتائی . صبحانه . نهارقلیان . دهان گیره . نهاری . دهن گیره . چاشنی بامداد. لهنه . (زمخشری ).
-
جستوجو در متن
-
ناهارشکن
لغتنامه دهخدا
ناهارشکن . [ ش ِ ک َ ] (اِ مرکب ) ناشتاشکن . صبحانه . لقمةالصباح . زیرقلیانی . ناشتائی .
-
دهن گیره
لغتنامه دهخدا
دهن گیره . [ دَ هََ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) خوردنی قلیل . چیزی که خورند. صبحانه . لقمةالصباح . چاشنی بامداد. لهنه . زیرقلیانی . نهاری . ناشتایی . (یادداشت مؤلف ).
-
صبحانه
لغتنامه دهخدا
صبحانه . [ ص ُ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) ناشتایی . زیرقلیانی . ناهارشکن . صفراشکن . ناشتاشکن . لقمةالصباح . چاشنی بامداد. لُهنة. آنچه صبح خورند چون چای و شیر و کره و نان و قهوه و مانند آنها. || (ص نسبی ) متعلق به صبح . منسوب به صبح .
-
دهان گیره
لغتنامه دهخدا
دهان گیره . [ دَ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) لقمه یا لقمه های مختصری که صبح یا عصر یا بین این دو خورند و آن غیراز غذاهای عادی هر روزه باشد. لهنه . لقمةالصباح . چاشنی بامداد. دهن گیره . زیرقلیانی . (یادداشت مؤلف ).
-
ناشتاشکن
لغتنامه دهخدا
ناشتاشکن . [ ش ِ ش ِ ک َ ] (اِ مرکب ) چاشت . چیز اندکی که در بامداد خورند. (ناظم الاطباء). ناشتائی . صبحانه . وِکاث . سُلف . دهن گیر. لقمةالصباح : سینه از داغ ناشتاشکن است چاک تا روزی گریبان است .درویش واله هروی (از آنندراج ).
-
لهنة
لغتنامه دهخدا
لهنة. [ ل ُ ن َ ] (ع اِ) ناشتاشکن . (منتهی الارب ). نهاری . (زوزنی ). نیم چاشت . چاشتی بامداد. (زمخشری ). لقمةالصباح . زیرقلیانی . دهان گیره . دهن گیره . ناشتائی . صبحانه . ماحضر. صاحب آنندراج از شرح مقامات حریری نقل کند به معنی طعام قلیل که به زودی ...
-
نهاری
لغتنامه دهخدا
نهاری . [ ن َ ] (اِ) اندکی مایه طعام بود که بخورند و گویند نهاری کنیم تا طعامی دیگر رسیدن ، چنانکه بعضی دیگر گویند صفرا بشکنیم از آن سبب که نهار باشد یعنی ناشتا که چون آن خورند آن را نهاری گویند یعنی ناشتا شد. (لغت فرس اسدی ص 518). طعام ناشتا باشد یع...
-
زیر
لغتنامه دهخدا
زیر. (ق ، اِ، حرف اضافه ) نقیض بالا. (برهان ). یعنی پایین . پهلوی «ازیر» ، «اژر» ، «هچ -اذر» ، از اوستایی «هچا + اذئیری » ، کردی «ژیر» ، بلوچی عاریتی «چره » و «شرا» و «شر» ... گیلکی «جیر» ، در اوراق مانوی به پارتی «دری » . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). تر...