کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لقب روسیه ودولت شوروی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
هم لقب
لغتنامه دهخدا
هم لقب . [ هََ ل َ ق َ ] (ص مرکب ) دو تن که لقب آنها یک لفظ باشد : بود پیری بزرگ «نرسی »نام هم لقب با برادر بهرام .نظامی .
-
متکلم لقب
لغتنامه دهخدا
متکلم لقب . [ م ُ ت َ ک َل ْ ل ِ ل َ ق َ ] (ص مرکب ) کسی که لقب و منصب متکلم دارد. عالمان علم کلام : متکلم لقبان این امت را بدین روی غلطی بزرگ افتاده است . (جامع الحکمتین ناصرخسرو ص 50).
-
لقب دادن
لغتنامه دهخدا
لقب دادن . [ل َ ق َ دَ ] (مص مرکب ) تلقیب . (تاج المصادر). لبز. (منتهی الارب ). لقب نهادن . لقب کردن . نبز : هر لقب کاو داده آن مبدل نشدآنکه چستش خواند او کاهل نشد.مولوی .
-
لقب کردن
لغتنامه دهخدا
لقب کردن . [ ل َ ق َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) لقب دادن . لقب نهادن : کی شود زندان تاری مر ترا بستان خوش گرچه زندان را به دستانها کنی بستان لقب . ناصرخسرو.جامه پشمین از برای کد کندبومسیلم را لقب احمد کند.مولوی .
-
لقب نهادن
لغتنامه دهخدا
لقب نهادن . [ ل َ ق َ ن ِ / ن َدَ ] (مص مرکب ) لقس . (تاج المصادر). لقب دادن . نَبْز. تنبیز. (منتهی الارب ). لقب کردن . لبز : بنده را نام خویشتن نبودهرچه ما را لقب نهند آنیم . سعدی (خواتیم ).لقس ؛ مردم را لقب نهنده . (منتهی الارب ).
-
لقب تاش
لغتنامه دهخدا
لقب تاش . [ ل َ ق َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) هم لقب . لقیب : ای آنکه لقب تاش ثاقب توهر شب ز فلک اهرمن رماند. انوری .سخن لقب تاش عیسی است ،یعنی کلمه ای است که قالب قلب را روح می بخشد. (لباب الالباب عوفی ).
-
لقب تاشی
لغتنامه دهخدا
لقب تاشی . [ ل َ ق َ ] (حامص مرکب ) هم لقبی : به نور رخ جهان آرای از آن شد مهر بر گردون که با سلطان شرق او راست از انجم لقب تاشی .(از دیباچه ٔ صیدنه ٔ ابوریحان بیرونی ترجمه ٔ ابوبکربن علی بن عثمان الکاشانی ).می دار از این سخن نهان هر کلمه کارزد به به...
-
لقب نامه
لغتنامه دهخدا
لقب نامه . [ ل َ ق َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) فرمان لقب . || دارنده ٔ فرمان لقب : بدان کیمیا ماریه میر گشت لقب نامه ٔ علم اکسیر گشت .نظامی .
-
امی لقب
لغتنامه دهخدا
امی لقب . [ اُم ْ می ل َ ق َ] (اِخ ) کنایه از رسول اکرم است . (از انجمن آرا).
-
بشیر امی لقب
لغتنامه دهخدا
بشیر امی لقب . [ ب َ رِ اُ م ْ می ل َ ق َ ] (ترکیب وصفی ). کنایه از حضرت رسول (ص ) (انجمن آرا).
-
جستوجو در متن
-
شوروی
لغتنامه دهخدا
شوروی . [ شو / ش َ / شُو رَ ] (اِخ ) روسیه . اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی . رجوع به روسیه شود.
-
روسیه
لغتنامه دهخدا
روسیه . [ سی ی َ ] (اِخ ) نامی است که بر امپراتوری وسیع تزارهااطلاق می شود و آن در اروپا و آسیا از سواحل دریای بالتیک تا سواحل اقیانوس کبیر ممتد بوده است . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). رجوع به روسیه ٔ شوروی شود.
-
روبل
لغتنامه دهخدا
روبل . (روسی ، اِ) نام سکه ای نقره ای در روسیه ٔ امپراطوری قدیم بودو اکنون واحد پول اتحاد جماهیر شوروی است و به صد کوپک (قپک ) تقسیم میشود.
-
مسکو
لغتنامه دهخدا
مسکو. [ م ُ ک ُ ] (اِخ ) موسکو. شهری است بزرگ و پرجمعیت ، پایتخت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی که در زمین جلگه ای واقع شده در کنار رودی به نام مسکوا که شعبه ای از رود ولگاست . مرکز سیاست و صنایع گوناگون و دارای دانشگاه های متعدد است . جمعیت آن با حوم...