کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لفافة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لفافة
لغتنامه دهخدا
لفافة. [ ل ِ ف َ ] (ع اِ) جامه ٔ بیرونی که بر پا و مرده و جز آن پیچند. ج ، لفائف . (منتهی الارب ). || پای پیچ . پای تاوه . (مهذب الاسماء). || غلاف جامه و پوشش چیزی . || غلاف خوشه . (مهذب الاسماء). || لفاف : همه زیر کرباسها کرده بندلفافه بر او باز پیچ...
-
جستوجو در متن
-
ناملفوف
لغتنامه دهخدا
ناملفوف . [ م َ ] (ص مرکب ) بدون لفافه . در لفافه پیچیده ناشده . عریان . برهنه . آشکار.
-
بوغ
لغتنامه دهخدا
بوغ . (اِ) بالاپوشی است از جامه و چرم خصوصاً. (آنندراج ). روپوش و لفافه ، ویژه لفافه ٔ چرمی و چنته . (ناظم الاطباء).
-
ملفوف
لغتنامه دهخدا
ملفوف . [ م َ ] (ع ص ) درنوردیده و پیچیده و فراهم آورده . (آنندراج ). مأخوذ از تازی ، پیچیده شده و لفافه شده و لفافه کرده و احاطه شده و در جوف گذاشته . (ناظم الاطباء). تافته . لوله شده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || مجموع و لفافه و کلم . (ناظم ال...
-
ثمة
لغتنامه دهخدا
ثمة. [ ] (اِخ ) ابن لفافة العکی . ابوعبداﷲ. تابعی است .
-
فرغل
لغتنامه دهخدا
فرغل . [ ف َ غ ُ ] (اِ) لفافه . ملحفه . || لحاف و بالاپوش . || قبا. (ناظم الاطباء). فرغول . (آنندراج ). رجوع به فرغول شود.
-
لفائف
لغتنامه دهخدا
لفائف . [ ل َ ءِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ لفیف . || ج ِ لِفافة. (منتهی الارب ).
-
ابوعبدا
لغتنامه دهخدا
ابوعبدا. [اَ ع َ دِل ْ لاه ] (اِخ ) ثمةبن لفافة العکی . از روات حدیث است و محمدبن یوسف الفریابی از او روایت کند.
-
پای پیچ
لغتنامه دهخدا
پای پیچ . (نف مرکب ،اِ مرکب ) لفّافه که مسافران برپای پیچند. پاتابه .
-
بستا
لغتنامه دهخدا
بستا. [ ب َ ] (اِ) بوقچه . (ناظم الاطباء). بغچه . || لفافه . (فرهنگ فارسی معین ).
-
کارپیچ
لغتنامه دهخدا
کارپیچ . (اِ مرکب ) جامه و پارچه را گویند که کشیده گران و گلابتون دوزان لفافه ٔ کار خود سازند بجهت محافظت آن . (برهان ). لفافه که زردوزان برای قماش سازند. (انجمن آرای ناصری ). بقچه . || دسته و بسته . تنگ . پشتاره . (ناظم الاطباء).
-
زمال
لغتنامه دهخدا
زمال . [ زِ ] (ع اِمص ) لنگی شتر. || (اِ) لفافه ٔ توشه دان . ج ، زُمُل ، اَزمِلَة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
سحای
لغتنامه دهخدا
سحای . [ س ِ ] (اِ) بند نامه و آن در قدیم ریسمانی میبود که بر نامه می پیچیدند تا کسی غیر نگشاید، حالا لفافه رواج دارد. (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به سحا و سحاء شود.
-
مأمونیه
لغتنامه دهخدا
مأمونیه . [ م َءْ نی ی َ / ی ی ِ ] (اِ) نوعی از نان شکری . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ) . || نوعی ازپوشاک و لفافه . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).