کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لغی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لغی
لغتنامه دهخدا
لغی . [ ل َ غَن ْ ] (ع ص ، اِ) لغو. سخن بیهوده . هیچکاره از هر چیزی . لغو. || خطا. لغو. || آنچه در حساب و شمار نیاید از شتربچه و گوسپند ریزه که در دیت داده شود به سبب حقارت و خردی وی . (منتهی الارب ). لغو.
-
لغی
لغتنامه دهخدا
لغی . [ ل َ غَن ْ ] (ع مص ) بیهوده گفتن . (منتهی الارب ) (دهار). لغو. لاغیة. ملغاة.
-
لغی
لغتنامه دهخدا
لغی . [ ل ُ غا ] (ع اِ) ج ِ لغت . (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
لقی
لغتنامه دهخدا
لقی . [ ل َ قی ی ] (ع ص ) با هم دیدارکننده . || متصل شونده . || رجل لقی فی الخیر و الشر، مرد بسیار خیر و شر دیده . || شقی لقی ، از اتباع است . (منتهی الارب ).
-
لقی
لغتنامه دهخدا
لقی . [ ل َق ْ قی ] (حامص ) حالت و چگونگی لق بودن .- لقی دندانها ؛ تزعزع آن . تحرک آن . تزلزل اسنان .
-
لقی
لغتنامه دهخدا
لقی . [ ل ِق ْی ْ ] (ع مص ) لقاء. لقاءة. لقایة. لِقیان . لِقیانة. لُقی . لقیان . لقیة. لقیانة. لُقی ّ. لُقی ً. لقاة. دیدار کردن کسی را. (منتهی الارب ). دیدن . || رسیدن . || کارزار کردن . (زوزنی ). || صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: نزد محدثان اخذ راوی...
-
لقی
لغتنامه دهخدا
لقی . [ ل ُ قَن ْ ] (ع مص ) دیدارکردن . (منتهی الارب ). لِقْی ْ. رجوع به لِقْی ْ شود.
-
لقی
لغتنامه دهخدا
لقی . [ ل ُ ی ی ] (ع مص ) دیدار کردن . (منتهی الارب ). رجوع به لِقی شود.
-
لقی
لغتنامه دهخدا
لقی . [ ل ُق ْی ْ ] (ع مص ) دیدار کردن . (منتهی الارب ). رجوع به لِقی شود.
-
لقی
لغتنامه دهخدا
لقی . [ل َ قا ] (ع ص ) انداخته . ج ، اَلقاء. (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
رأیی
لغتنامه دهخدا
رأیی . [ رَءْ ] (اِخ ) ازشعرای قرن دهم هجری عثمانی بود. بیت زیر از اوست :اول مه جفانی صانمه که دوراندن اوگرنوربی مهر وبی وفا لغی دوراندن اوگرنور.(از قاموس الاعلام ترکی ).
-
نافرجام گفتن
لغتنامه دهخدا
نافرجام گفتن . [ ف َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) لغو گفتن . (دهار). فحش گفتن . (از معجم اللغة). رفث . لاغیه .لغی . (مجمل اللغة) (تاج المصادر بیهقی ). قذع . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). ناسزا گفتن . بیهوده گفتن .
-
لغو
لغتنامه دهخدا
لغو. [ ل َغ ْوْ ] (ع مص ) سخن گفتن . || ناامید گردیدن . || تر کردن اشکنه را از چربش . || بانگ کردن سگ . || لغی ّ. لاغیة. ملغاة. بیهوده گفتن . (منتهی الارب ). نافرجام گفتن . (زوزنی ) (تاج المصادر). || خطا کردن در سخن . (منتهی الارب ). || لغا الشی ٔ؛ ب...