کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لغو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لغو
لغتنامه دهخدا
لغو. [ ل َغ ْوْ ] (ع ص ، اِ) سخن بیهوده . (منتهی الارب ). لغی ّ. لغوی . سخن نافرجام . (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی ). باطل . (مهذب الاسماء). افکنده . به شمار نیامده . سقط. بی معنی . بیهوده . جرجانی گوید: ضم الکلام ما هو ساقط العبرة منه و هو الذی لا م...
-
لغو
لغتنامه دهخدا
لغو. [ ل َغ ْوْ ] (ع مص ) سخن گفتن . || ناامید گردیدن . || تر کردن اشکنه را از چربش . || بانگ کردن سگ . || لغی ّ. لاغیة. ملغاة. بیهوده گفتن . (منتهی الارب ). نافرجام گفتن . (زوزنی ) (تاج المصادر). || خطا کردن در سخن . (منتهی الارب ). || لغا الشی ٔ؛ ب...
-
لغو
لغتنامه دهخدا
لغو. [ ل ُغ ْوْ ] (ع اِ) نوعی زبان و سخن قومی . (غیاث ) (آنندراج ).
-
واژههای مشابه
-
لغو شدن
لغتنامه دهخدا
لغو شدن . [ ل َغ ْوْ ش ُ دَ ](مص مرکب ) باطل شدن ، چنانکه امتیازی یا قراردادی .
-
لغو کردن
لغتنامه دهخدا
لغو کردن . [ ل َغ ْوْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ابطال کردن ، چنانکه پیمانی یا قانونی .
-
لغو گفتن
لغتنامه دهخدا
لغو گفتن . [ ل َغ ْوْ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) حرف مفت زدن . بیهوده گفتن . سخن نسنجیده گفتن . جفنگ گفتن .
-
واژههای همآوا
-
لقو
لغتنامه دهخدا
لقو. [ ل َق ْوْ] (ع مص ) لقوه زده گردیدن . || لقوه زده گردانیدن . (منتهی الارب ). معلول به علت لقوه گردانیدن .
-
جستوجو در متن
-
لغی
لغتنامه دهخدا
لغی . [ ل َ غَن ْ ] (ع ص ، اِ) لغو. سخن بیهوده . هیچکاره از هر چیزی . لغو. || خطا. لغو. || آنچه در حساب و شمار نیاید از شتربچه و گوسپند ریزه که در دیت داده شود به سبب حقارت و خردی وی . (منتهی الارب ). لغو.
-
لغوی
لغتنامه دهخدا
لغوی .[ ل َ وا ] (ع ص ، اِ) سخن بیهوده . لغو. || هیچکاره از هر چیزی . لغو. || خطا. لغو. || بانگ مرغ سنگخوار. لغط. (منتهی الارب ).
-
نافرجام گو
لغتنامه دهخدا
نافرجام گو. [ ف َ ] (نف مرکب ) که لغو گوید. که بیهوده گوید. که سخن لغو ادا کند : طلب کردند نافرجام گوئی گره پیشانئی آژنگ روئی .نظامی .
-
ملغاة
لغتنامه دهخدا
ملغاة. [ م َ ] (ع مص ) بیهوده گفتن و خطا کردن در سخن . لَغا. لَغو. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به لغا و لغو شود.
-
ملغی
لغتنامه دهخدا
ملغی . [ م ُ غا ] (ع ص ) باطل شده . از شمار افکنده . افکنده .اسقاطگشته . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). لغوشده .- ملغی شدن ؛ باطل شدن . لغو شدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- ملغی کردن ؛ باطل کردن . لغو کردن .