کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لغزیده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لغزیده
لغتنامه دهخدا
لغزیده . [ ل َ دَ / دِ ] (ن مف ) نعت مفعولی از لغزیدن . لخشیده : رَمیَّةٌ شاطفة؛ رمیه که از کشتنگاه لغزیده و جنبیده باشد. (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
لغزیدگی
لغتنامه دهخدا
لغزیدگی . [ ل َ دَ / دِ ] (حامص ) حالت و چگونگی لغزیده . رجوع به لغزیده شود.
-
شخشیده
لغتنامه دهخدا
شخشیده . [ ش َ دَ / دِ ] (ن مف ) لخشیده . لغزیده . (برهان ). شخیده . افتاده . لغزیده . (سروری ). || از جایی افتاده . (برهان ).
-
نالغزیده
لغتنامه دهخدا
نالغزیده . [ ل َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مقابل لغزیده .
-
اشکوخیده
لغتنامه دهخدا
اشکوخیده . [ اَ / اِ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) لغزیده و بسردرآمده .
-
منسحط
لغتنامه دهخدا
منسحط. [ م ُ س َ ح ِ ] (ع ص ) چیزی که از دست لغزیده بیفتد. (آنندراج ) (از منتهی الارب ). از دست افتاده به واسطه ٔ لغزش . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || در امتداد چوب دراز لغزیده . (ناظم الاطباء). رجوع به انسحاط شود.
-
شخیده
لغتنامه دهخدا
شخیده . [ ش َ دَ ] (ن مف ) پژمرده شده . (برهان ). || لغزیده و افتاده . (برهان ). || خود را هنگام افتادن و غلطیدن نگاهداری کرده . (از ناظم الاطباء).
-
لیزیده
لغتنامه دهخدا
لیزیده . [ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) نعت مفعولی ازلیزیدن . لغزیده . سریده . شخشیده . خیزیده . سرخورده .
-
لخشیده
لغتنامه دهخدا
لخشیده . [ ل َ دَ / دِ ] (ن مف ) مشتعل شده : ایشان را از آنجا در آتش لخشیده فکند. (تفسیر ابی الفتوح ج 5 ص 214). || لغزیده .
-
دوسیده
لغتنامه دهخدا
دوسیده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) چفسیده . (یادداشت مؤلف ). چسبیده . (برهان ). ملتصق . ملتزق . || ملصق برای مکیدن . || وابسته [ به دیگری ]. || خود را چسبانیده . (برهان ). || لغزیده . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دوسیدن شود.
-
دعدع
لغتنامه دهخدا
دعدع . [ دَ دَ ] (ع اِ فعل ) مبنی بر سکون و یا با تنوین (دعدعاً)، کلمه ای است که به کسی گویند که لغزیده افتاده باشد، یعنی برخیز و بمان چنانکه گویند «لعاً». (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به دَع شود.
-
شاطفة
لغتنامه دهخدا
شاطفة. [طِ ف َ ] (ع ص ) تأنیث شاطف و نعت فاعلی از شَطف : رمیة شاطفة؛ رمیه که از کشتنگاه لغزیده و جنبیده باشد.(منتهی الارب ). ای زلت عن المقتل . (اقرب الموارد).
-
متزلق
لغتنامه دهخدا
متزلق . [ م ُ ت َ زَل ْ ل ِ ] (ع ص ) لغزیده و به زیر افتاده و لغزان . (ناظم الاطباء). || زینت گرفته و خوش عیش چنان که از خوشی ، گونه ٔ او سرخ و سپید و درخشان بود. (از منتهی الارب ). و رجوع به تزلق شود.
-
بسردرآمده
لغتنامه دهخدا
بسردرآمده . [ ب ِ س َ دَ م َدَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آنکه به روی سر درمی افتد. (ناظم الاطباء). آنکه با سر به زمین میخورد. (فرهنگ فارسی معین ). || لغزیده . (فرهنگ فارسی معین ).