کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لغب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لغب
لغتنامه دهخدا
لغب . [ ل َ ] (ع ص ، اِ) گوشت پاره ٔمیان دندان های پیشین . || پر تباه زرد ریزه ٔ مرغ . آن پر که از سوی شکم بود و آن بد بود. لغیب .(مهذب الاسماء). لغاب . || سخن تباه . || مرد سست و گول . || تیر هیچکاره ٔ نیکوناتراشیده . لغاب . || (اِخ ) ریش َ بِلَغْب ...
-
لغب
لغتنامه دهخدا
لغب . [ ل َ ] (ع مص ) لغوب . سخت مانده گردیدن . || خبر دروغ پیدا کردن نزد قوم . || تباهی انداختن میان قوم . (منتهی الارب ). به فساد آوردن . (منتخب اللغات ). || به زبان آب خوردن سگ از خنور. (منتهی الارب ).
-
لغب
لغتنامه دهخدا
لغب . [ ل َ غ َ ] (ع اِ) موی گردن . یقال : اخذبلغب رقبته ؛ یعنی دریافت آنرا (؟). (منتهی الارب ).
-
لغب
لغتنامه دهخدا
لغب . [ ل َ غ ِ ] (ع ص ) ضعیف . (مهذب الاسماء).
-
واژههای همآوا
-
لقب
لغتنامه دهخدا
لقب . [ ل َ ق َ ] (ع اِ) نام که دلالت بر مدح یا ذم کند. اسمی معنی مدحی یا ذمی را. آن نام که پس از نام نخستین دهند کسی را و حاوی مدحی یا ذمی باشد.نامی که در آن معنی مدح یا ذم منظور باشد به خلاف علم که در آن هیچ معنی منظور نباشد. (غیاث ). جرجانی گوید: ...
-
جستوجو در متن
-
لغوب
لغتنامه دهخدا
لغوب . [ ل ُ / ل َ ] (ع مص ) سخت مانده گردیدن . لغب . (منتهی الارب ). مانده شدن . (ترجمان القرآن جرجانی ) (تاج المصادر) (زوزنی ). ماندگی . مانده و رنجه شدن . رنجوری . (غیاث ). اِعْیاء. تعب : این چنین فکر دقیق و رای خوب تو چنین عریان پیاده در لغوب .مو...
-
گول
لغتنامه دهخدا
گول . (ص ) أبله . نادان . (برهان قاطع) (سراج اللغات )(فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ سروری ). احمق . (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ شعوری ). آنکه او را زود فریب توان داد. کودن .کانا. پَپِه . پَخمه . چُلمَن . خُل . چِل . آب دندان . (یادداشت مؤلف ). اَبِک . اَخرَق . اَ...
-
پیدا کردن
لغتنامه دهخدا
پیدا کردن . [ پ َ / پ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اظهار کردن . نمایاندن . عرض . عرض کردن . افصاح . آشکار کردن . ظاهر ساختن . واضح کردن . روشن کردن . هویدا کردن . صَدع . (منتهی الارب ). ابراز. تجلیة. (مجمل اللغة). نُحلة. نِحلة. توضیح . (منتهی الارب ).ایضاح ...
-
طغرائی
لغتنامه دهخدا
طغرائی . [ طُ ] (اِخ ) یاقوت آرد: حسین بن علی بن محمدبن عبدالصمد الاستاد، مؤیدالدین ، ابواسماعیل الاصبهانی ، المعروف بالطغرائی . کلمه ٔ طغرائی منسوب به کسی است که شغل و منصب او نوشتن طغرا و القاب ملوک و امرا بر فرامین و مناشیر باشد. و هی الطرة التی ...
-
موی
لغتنامه دهخدا
موی . (اِ) مو. رشته های باریک و نازک که بر روی پوست بدن برخی از جانداران پستاندار و از جمله انسان به وضع و کیفیت مختلف می روید و در عمق پوست ریشه و پیاز دارد. مو. شَعر. (دهار) (منتهی الارب ). صفر. طمحرة.(منتهی الارب ) : اگر موی را بسوزانند در قوت مان...