کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لعن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لعن
لغتنامه دهخدا
لعن . [ ل َ ] (ع مص ) نفرین . سنه . بَوه . سب ّ. خِزی . لعنت . نفرین کردن . (ترجمان القرآن جرجانی ).طرد. اِبعاد. راندن و دور کردن از نیکی و رحمت . (منتهی الارب ). دور کردن از خیر. ضد برکت . (قاموس کتاب مقدس ). جرجانی در تعریفات گوید: لعن من اﷲ، هو اب...
-
لعن
لغتنامه دهخدا
لعن . [ ل ُ ع َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ لُعَنة. (منتهی الارب ).
-
واژههای مشابه
-
لعن کردن
لغتنامه دهخدا
لعن کردن . [ ل َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نفرین کردن : از اول نفس خود را کن مسلمان پس آنگه لعن کن بر کفر شیطان .پوریای ولی .
-
طعن و لعن
لغتنامه دهخدا
طعن و لعن . [ طَ ن ُ ل َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) از اتباع است . سرزنش و نفرین . رجوع به طعن و رجوع به لعن شود.
-
لعن و طعن
لغتنامه دهخدا
لعن و طعن . [ ل َ ن ُ طَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) از اتباع . رجوع به لعن و نیز طعن شود.
-
واژههای همآوا
-
لان
لغتنامه دهخدا
لان . (اِ) بی حقیقتی و بی وفائی . (برهان ) (جهانگیری ) : می آیدم ز رنگ تو ای یار بوی لان برکنده ای ز خشم دل از یار مهربان .مولوی .
-
لان
لغتنامه دهخدا
لان . (اِخ ) (الَ ...) شهری و نیز گروهی بطرف ارمینیه . (منتهی الارب ). بلاد واسعی بطرف ارمینیه نزدیک باب الابواب مجاور خزر و عامه بغلط علاّن گویندو ایشان نصارا باشند و بندگان جلد از آنجا آرند. (معجم البلدان ): سریر، مملکتی است میان لان و باب الابواب ...
-
لان
لغتنامه دهخدا
لان . (اِخ ) نام کرسی قدیم لانوا، مرکز ایالت اسن بفرانسه . دارای 19125 تن سکنه .
-
لان
لغتنامه دهخدا
لان . (اِخ ) ژان . دوک ِ مُنتبلّو و مارشال فرانسه ، مولد لِکتور به سال 1769 م . وی در 1792 وارد فوج داوطلبان گردید و سه سال بعد درجه ٔ ژنرالی یافت . درلشکرکشی ناپلئون به مصر همراه بود و در کودتای «18 برومر» با بناپارت همراهی کرد و در منتبلو و مارنگو ...
-
لان
لغتنامه دهخدا
لان . (اِخ ) ادوار ویلیام . مولد 1801 و وفات 1876. «اشتهر بمعجمه الکبیر العربی - الانکلیزی الذی دعاه «مداللغة»، جمع فیه باصلاحات مختصرة کل ماجاء فی معاجم العرب و کتبهم اللغویة فنشر منه ستة مجلدات فی لندن (76-1863) و لما مات الحق به حفیده «لان پول » ب...
-
لان
لغتنامه دهخدا
لان . (فعل امر) امر از لاندن به معنی جنبانیدن و افشانیدن یعنی بجنبان و بیفشان . (برهان ) (جهانگیری ). رجوع به لاندن شود. || (اِ) مغاک و گودال . (برهان ). گو و مغاک . (آنندراج ). مغاک . اسدی در لغت نامه ذیل کلمه ٔمغاک گوید: گو باشد در زمین و لان نیز گ...
-
جستوجو در متن
-
پشوریدن
لغتنامه دهخدا
پشوریدن . [ پ ُ دَ ] (مص ) نفرین کردن . لعن کردن .