کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لعلی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لعلی
لغتنامه دهخدا
لعلی . [ ل َ ] (اِخ ) از شعرا و علمای عثمانی در قرن نهم و از مردم استانبول . این بیت او راست :ای کو کل اولمغه سر دفتر ارباب نظردقت ایت هر ورق او ستنه قدک دال اولسون .(قاموس الاعلام ترکی ).
-
لعلی
لغتنامه دهخدا
لعلی . [ ل َ ] (اِخ ) از شعرای قرن نهم عثمانی از مردم اسکوب . این بیت او راست :زاهدک گو گلنده جنت ، عاشقک دیدار یارلاجرم هر کیشینک باشنده بر سوداسی وار.(قاموس الاعلام ترکی ).
-
لعلی
لغتنامه دهخدا
لعلی . [ ل َ ] (ص نسبی ) منسوب به لعل . || به رنگ لعل . به سرخی لعل . سرخ .همیشه باد دو دست تو تاجهان باشدیکی به مشکین زلف و یکی به لعلی شیر. مسعودسعد.به مرز بی رز تو مرغکی درون بپریدسرش به لعلی همچون عروس در پرده . سوزنی .از آن لبی که به خوشی چنو نب...
-
واژههای مشابه
-
عین لعلی
لغتنامه دهخدا
عین لعلی . [ ع َ / ع ِ ن ِ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی از املای حرف عین است در اصطلاح خوشنویسان . عین محیر. (از آنندراج ). رجوع به عین محیر شود.
-
لعلی پی
لغتنامه دهخدا
لعلی پی . [ ل َ پ َ ] (اِخ ) از یاران و سران لشکر توقتمش خان به عهد امیر تیمور. رجوع به حبیب السیر ج 2 ص 139 شود.
-
اشک لعلی
لغتنامه دهخدا
اشک لعلی . [ اَ ک ِ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اشک سرخ . (آنندراج ). و رجوع به اشک پیازی و اشک جگرگون و اشک حنائی و اشک خون آلوده و اشک خونی و اشک خونین و اشک عقیقی و اشک گلگون و اشک آل و اشک لاله فام شود.
-
باده ٔ لعلی
لغتنامه دهخدا
باده ٔ لعلی . [ دَ / دِ ی ِ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) شراب سرخ . (آنندراج ). می گلگون .
-
کلاته آخوند لعلی
لغتنامه دهخدا
کلاته آخوند لعلی . [ ک َ ت ِ خ ُ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خوسف شهرستان بیرجند. محلی در دامنه و معتدل است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
واژههای همآوا
-
لالی
لغتنامه دهخدا
لالی . (اِخ ) اسمش میرخرد برادر میرکلان سبزواری است . فاضل خوش طبعی بوده و این دو شعر از او است :به این شادم که باشد یار سرگرم جفای من که یادی میدهد از اعتمادش بر وفای من .او در حجاب از من و من منفعل از اودر حیرتم که چون طلبم کام دل از او.(آتشکده ٔ آ...
-
لالی
لغتنامه دهخدا
لالی . (اِخ ) حسن بیگ . از شعرای ایران و از مردم همدان . وفات به سال 1002 هَ . ق . این بیت او راست :مرا ز بستر هجران سر جدائی نیست بجز خیال تو با غیر آشنائی نیست .(قاموس الاعلام ترکی ).
-
لالی
لغتنامه دهخدا
لالی . (اِخ ) دهی از دهستان بخش قلعه زراس شهرستان اهوازواقع در 44 هزارگزی شمال قلعه ٔ زراس دارای 220 تن سکنه ٔ شیعه فارسی زبان . محصول آنجا غلات . شغل اهالی زراعت و راه مالرو است . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
-
لالی
لغتنامه دهخدا
لالی . (اِخ ) موضعی به مغرب اصفهان .
-
لالی
لغتنامه دهخدا
لالی . (حامص ) گنگی . بی زبانی . گفتن نتوانستن . بکم . بکامة.