کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لعبت باز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لعبت باز
لغتنامه دهخدا
لعبت باز. [ ل ُ ب َ ] (نف مرکب ) عروسک باز. بازیگر. عامل خیمه شب بازی . صاحب آنندراج گوید: مرادف شب باز عموماً و بعضی گویند به گیتی های (؟) که امردان را به شکل زنان برآورده رقصانند خصوصاً و الاول هو الاصح : ما لعبتکانیم و فلک لعبت بازاز روی حقیقتی ، ...
-
واژههای مشابه
-
لعبت باختن
لغتنامه دهخدا
لعبت باختن . [ ل ُ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) عروسک بازی کردن : در خیال اینهمه لعبت به هوس میبازم بوکه صاحب نظری نام تماشا ببرد.حافظ.
-
لعبت بربری
لغتنامه دهخدا
لعبت بربری . [ ل ُ ب َ ت ِ ب َ ب َ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) نام دوایی است که آن را به زبان اندلس سورنجان و به لغت مصر عکنه خوانند و آن را لعبت بربریه هم میگویند. (از برهان ). مستعجله است . (فهرست مخزن الادویه ). چیزی است همچون سورنجان از نواحی افریقی...
-
لعبت بربریه
لغتنامه دهخدا
لعبت بربریه . [ ل ُ ب َ ت ِ ب َ ب َ ری ی َ / ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سورنجان . عکنة. و قسمی از آن سورنجان دقیق است و آن سم قاتل است . به صورت سورنجان ماند و سورنجان نیست چه در برگ و گل و ساق هیچ شباهتی میان آن دو نیست . صاحب اختیارات بدیعی گوید...
-
لعبت مطلقه
لغتنامه دهخدا
لعبت مطلقه . [ ل ُ ب َ ت ِ م ُ ل َ ق َ / ق ِ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) کنایه از مردم گیاه است و آن گیاهی باشد شبیه به انسان و به عربی یبروح الصنم گویند. (برهان ). اصل یبروح است و در یاء گفته شد. (اختیارات بدیعی ).
-
لعبت معلقه
لغتنامه دهخدا
لعبت معلقه . [ ل ُ ب َ ت ِ م ُ ع َل ْ ل َ ق َ / ق ِ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) لعبت مطلقه . مردم گیا. یبروح الصنم . (برهان ).
-
لعبت پرستی
لغتنامه دهخدا
لعبت پرستی . [ ل ُ ب َ پ َ رَ ] (حامص مرکب ) عمل لعبت پرست .
-
لعبت ساز
لغتنامه دهخدا
لعبت ساز. [ ل ُ ب َ ] (نف مرکب ) لعبت گر.
-
لعبت گر
لغتنامه دهخدا
لعبت گر. [ ل ُ ب َ گ َ ] (ص مرکب ) لعبت ساز.
-
جستوجو در متن
-
پرده باز
لغتنامه دهخدا
پرده باز. [ پ َدَ / دِ ] (نف مرکب ) لعبت باز و خیال باز. (رشیدی ).
-
عروسک باز
لغتنامه دهخدا
عروسک باز. [ ع َ س َ ] (نف مرکب ) عروسک بازنده . دختری که با عروسک بازی کند یعنی با لعبت بازی کند. (آنندراج ). رجوع به عروسک شود : عروسک باز با طفل خیالش هراسان مردم دیده ز خالش .حکیم زلالی (در حکایت دختر زال ، از آنندراج ).
-
دستان ساز
لغتنامه دهخدا
دستان ساز. [ دَ ] (نف مرکب ) دستان سازنده . نغمه سرا : شش هزار اوستاد دستان سازمطرب و پای کوب و لعبت باز. نظامی .آمد آن دستگیر دستان سازمهر نو کرده مهربان را باز.نظامی .
-
باز
لغتنامه دهخدا
باز. (فعل امر) امر به بازی کردن ، یعنی بباز و بازی کن . (برهان ) (دِمزن ). صیغه ٔ امر از باختن و بازیدن . (غیاث ). امر به باختن . (رشیدی ). امر از بازیدن است . (جهانگیری ) (شعوری ج 1 ورق 165). || (نف مرخم ) مخفف بازنده . بازی کننده . که دوست گیرد. عا...