کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لطافت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لطافت
لغتنامه دهخدا
لطافت . [ ل َ ف َ ] (ع مص ) ریزه و خرد شدن . (منتهی الارب ). خردی . ریزگی . دقت . صغر. باریک گشتن . (منتهی الارب ). باریکی . نازکی . نغزی . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). ضد کثافت . نرمی . (آنندراج ). لطیف شدن . (زوزنی ). تری . لطف . صاحب کشاف اصطلاح...
-
واژههای مشابه
-
بی لطافت
لغتنامه دهخدا
بی لطافت . [ ل َ / ل ِ ف َ ] (ص مرکب ) (از: بی + لطافت ) دور از لطافت و نرمی . که لطیف نیست . نامطبوع وزشت و درشت . (ناظم الاطباء). و رجوع به لطافت شود.
-
جستوجو در متن
-
ناپاز
لغتنامه دهخدا
ناپاز. (ص مرکب ) بی جلا. بی لطافت . ناصاف . ناپاک . (ناظم الاطباء).
-
پوج
لغتنامه دهخدا
پوج . (ص ) درشت و ناهموار و گرد و عاری از لطافت . (شعوری ). از مجعولات شعوری است .
-
آبدستی
لغتنامه دهخدا
آبدستی . [ دَ ] (حامص مرکب ) مهارت . چابکی . تندی در کار. لطافت و نازکی در صنعت : به نقاشی ز مانی مژده داده به رسامی ز اقلیدس زیاده چنان در لطف بودش آبدستی که بر آب از لطافت نقش بستی .نظامی .
-
انجلک
لغتنامه دهخدا
انجلک . [ اَ ج ُ ل َ ] (اِ) نام میوه ای است که مزه ندارد و بی لام [ انجک ] هم بنظر آمده . (هفت قلزم ). نام میوه ای است که لطافت ندارد. (مؤید الفضلاء). میوه ای که لذت و لطافت نداشته باشد. (از شعوری ج 1 ورق 114 ب ).
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) (میرزا سید...). او راست منظومه ٔ: لطافت نامه بفارسی .
-
بی آب و رنگ
لغتنامه دهخدا
بی آب و رنگ . [ ب ُ رَ ] (ص مرکب ) هیچ خوبی ندارد. (آنندراج ).خالی از لطافت و زیبایی و نیکویی . (ناظم الاطباء).
-
چرب نرمی
لغتنامه دهخدا
چرب نرمی . [ چ َ ن َ ] (حامص مرکب ) نرمی و ملایمت و حلم و نرمدلی . || نزاکت و لطافت . (ناظم الاطباء).
-
خرامیدگی
لغتنامه دهخدا
خرامیدگی . [ خ ِ دَ / دِ ] (حامص ) باربرداری با ظرافت . || زیبا و چالاکی و لطافت . (ناظم الاطباء): قُدمَه ؛ خرامیدگی . (از منتهی الارب ).
-
خوشچه
لغتنامه دهخدا
خوشچه . [ خوَش ْ / خُش ْ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) دختر نیک . || هر چیز با لطافت و نزاکت . (ناظم الاطباء).
-
صتع
لغتنامه دهخدا
صتع. [ ص َ ت َ ] (ع اِ) گردش . || سختی تار سر شترمرغ . || نرمی و لطافت سر شترمرغ . || جوان توانا. || گورخر. (منتهی الارب ).
-
هنائت
لغتنامه دهخدا
هنائت . [ هََ ءَ ] (ع مص ) هناءة. گوارا شدن : جهت لطافت و صفاوت و منفعت و هنائت آب اصفهان . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 135).