کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لشکرگشای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لشکرگشای
لغتنامه دهخدا
لشکرگشای . [ ل َ ک َ گ ُ ] (نف مرکب ) لشکرگشا : به تنها عدوبند و لشکرگشای . نظامی .امیر عدوبند لشکرگشای جوابش بداد از سرعقل و رای .سعدی .
-
جستوجو در متن
-
لشکرگشا
لغتنامه دهخدا
لشکرگشا. [ ل َ ک َ گ ُ ] (نف مرکب ) لشکرگشای . فاتح در مقابل لشکر خصم .
-
لشکرگشایی
لغتنامه دهخدا
لشکرگشایی . [ ل َ ک َ گ ُ ] (حامص مرکب ) عمل لشکرگشای .
-
عدوبند
لغتنامه دهخدا
عدوبند. [ ع َ ب َ ] (نف مرکب ) که عدو را بندد. که عدو را بند کند. که دشمن را به بند آرد. تسخیر و منقاد کننده ٔ دشمن . (از آنندراج ) : درشت و تنومند و زورآزمای به تنها عدوبند و لشکرگشای . نظامی .- کمند عدوبند ؛ کمند که بدان دشمن بندند : کمند عدوبند را...
-
زورآزما
لغتنامه دهخدا
زورآزما. [ زْ / زِ ] (نف مرکب ) زورآزمای . زورآزماینده . آنکه زور و نیروی خویش را به معرض آزمایش درآورد. کسی که با دیگری دست و پنجه نرم کند. پهلوان . (فرهنگ فارسی معین ). پهلوان را گویند. (آنندراج ). پهلوان و کشتی گیر. (ناظم الاطباء) : دو تن را بفرمو...
-
لشکر
لغتنامه دهخدا
لشکر.[ ل َ ک َ ] (اِ) سپاه . سپه . جیش . جند. عسکر. (منتهی الارب ). قال ابن قتیبة والعسکر، فارسی معرب . قال ابن درید و انما هو لشکر بالفارسیة و هو مجتمع الجیش . (المعرب جوالیقی ص 230). خیل . حشم . بهمة. (منتهی الارب ). حثحوث . قشون . سریة. (دهار). رج...