کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
قلعه لر
لغتنامه دهخدا
قلعه لر. [ ق َ ع َ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش سلدوز شهرستان ارومیه ، واقع در 11هزارگزی شمال باختری نقده و در مسیر شوسه ٔ اشنویه به نقده . موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل مالاریایی است . سکنه ٔ آن 245 تن است . آب آن از رود گدارچای و محصو...
-
قلعه لر
لغتنامه دهخدا
قلعه لر. [ ق َ ع َ ل َ ](اِخ ) دهی است از دهستان مواضعخان بخش ورزقان شهرستان اهر و از لحاظ اداری تابع بخش بستان آباد از شهرستان تبریز، واقع در 17 هزارگزی شمال خاوری تبریز، و 8هزارگزی شوسه ٔ اهر به تبریز. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل است . سکنه ...
-
قراجه لر
لغتنامه دهخدا
قراجه لر. [ ق َ ج ِ ل َ ] (اِخ ) (قراجه میدانداغی ) دهی از دهستان کرم بخش ترک شهرستان میانه .واقع در 15هزارگزی خاور بخش 21000 گزی راه شوسه ٔ میانه به خلخال . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل وسکنه ٔ آن 125 تن است . آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، ن...
-
علی لر
لغتنامه دهخدا
علی لر. [ ع َ ل ُ ] (اِخ ) (امیر...) ابن بدربن شجاع الدین خورشیدبن ابی بکر. وی از امیرزادگان لر کوچک (لرستان ) بود که مخلوطی از کردان آسیای صغیر و لران ایرانی بودند و در حدود بین عراق عجم و عراق عرب میزیستند. و نخستین امیر آنان شجاع الدین خورشیدبن اب...
-
عماد لر
لغتنامه دهخدا
عماد لر. [ ع ِ دِ ل ُ ] (اِخ ) نام او عمادالدین فضلوی یا فضولی ومشهور به عماد لر است . از مداحان و مصاحبان خواجه شمس الدین محمد جوینی . رجوع به عمادالدین فضلوی شود.
-
عمادالدین لر
لغتنامه دهخدا
عمادالدین لر. [ ع ِ دُدْ دی ن ِ ل ُ ] (اِخ ) ملقب به فضلوی یا فضولی . از مصاحبان شمس الدین محمد جوینی صاحب دیوان . رجوع به عمادالدین فضلوی شود.
-
قره لر
لغتنامه دهخدا
قره لر. [ ق َ رَ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان گرم خان بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد که در 15 هزارگزی شمال باختری بجنورد و 2 هزارگزی باختر مالرو بجنورد به نجف آباد واقع است . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن 265 تن . آب آن از چشمه ...
-
قره لر
لغتنامه دهخدا
قره لر. [ ق َ رَ ل َ ] (اِخ ) یکی از ناحیه های ارومیه است مشتمل بر هفده ده . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 177).
-
قره لر
لغتنامه دهخدا
قره لر. [ ق َ رَ ل َ ] (اِخ )دهی از دهستان کلخوران بخش مرکزی شهرستان اردبیل واقع در 18 هزارگزی اردبیل و 6 هزارگزی شوسه ٔ آستارا به اردبیل . موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل است . سکنه ٔ آن 1139 تن . آب آن از رودخانه ٔ بالخلو و چشمه و محصول آن غلات و حب...
-
قره لر
لغتنامه دهخدا
قره لر. [ ق َ رَ ل َ ] (اِخ )یکی از بلوکات مهاباد. (جغرافیای غرب ایران ص 67).
-
قره لر
لغتنامه دهخدا
قره لر. [ ق َ رَ ل ُ ] (اِخ ) قرالر. رجوع به قرالر شود.
-
قره لر
لغتنامه دهخدا
قره لر. [ق َ رَ ل َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای دوگانه ٔ بخش میاندوآب شهرستان مراغه در قسمت جنوب خاوری بخش . ازشمال و خاور به دهستان چهاردولی و بخش شاهین دژ، از جنوب و باختر به بخش بوکان از شهرستان مهاباد. موقع طبیعی دهستان کوهستانی و هوای آن معتدل...
-
لر بزرگ
لغتنامه دهخدا
لر بزرگ . [ ل ُ رِ ب ُ زُ ] (اِخ ) حمداﷲ مستوفی گوید: ولایت لرستان دو قسم است . لر بزرگ و لر کوچک به اعتبار دو برادر که در قرب سنه ٔ ثلاثمائه ٔ (300 هَ . ق .). حاکم آنجابوده اند. (تاریخ گزیده ص 537). و هم او گوید در ذکرعراق عجم : تومان لر بزرگ ولایتی...
-
لر طاهرتاتی
لغتنامه دهخدا
لر طاهرتاتی . [ ل ُ رِ هَِ ] (اِخ ) نام قبیله ای است : یک قبیله همه کرد و لر طاهرتاتی چه بگویم طبق تلمه ٔ حیواناتی .میرنجات (از آنندراج ).
-
لر فیلی
لغتنامه دهخدا
لر فیلی . [ ل ُ رِ ف َ ] (اِخ ) طایفه ای از لران لرستان . یعنی لران ساکن اطراف خرم آباد که ناحیه ٔ فیلی باشد.