کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لذت دادن(به) پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
لذت داشتن
لغتنامه دهخدا
لذت داشتن . [ ل َذْ ذَ ت َ ] (مص مرکب ) دارای مزه ٔ خوش بودن . خوش بودن : روی خوش و آواز خوش دارند هر یک لذتی بنگر که لذت چون بود محبوب خوش آواز را.سعدی .
-
لذت یافتن
لغتنامه دهخدا
لذت یافتن . [ ل َذْ ذَ ت َ ] (مص مرکب ) خوشی یافتن : جان تو هرگز نیابد لذّت از دین نبی تا دلت پر سهو و مغزت پرخمار است از نبید.ناصرخسرو.
-
لذت گستر
لغتنامه دهخدا
لذت گستر. [ ل َذْ ذَ گ ُ ت َ ] (نف مرکب ) لذت بخش : مغز خود از مرتبه ٔ خوش برتر است برتر است از خوش که لذت گستر است .مولوی .
-
جستوجو در متن
-
کیف دادن
لغتنامه دهخدا
کیف دادن . [ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) سکرگونه ای بخشیدن . نوعی تخدیر لذیذ ایجاد کردن : این حب به بچه کیف می دهد. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کیف شود. || لذت دادن . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || به بچه کیف (حبی که تریاک یا عصاره ٔ کو...
-
نوش دادن
لغتنامه دهخدا
نوش دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) عسل و شربت دادن ، و کنایه از لذت بخشیدن و کام دادن و کامروا و محظوظ و بهره مند گردانیدن : یکی را دهد نوش از شهد و شیربپوشد به دیبا و خزّ و حریر. فردوسی .روان را همی لعلشان نوش دادبیاورد و یکسر به شیدوش داد. فردوسی .چو مست...
-
گواردن
لغتنامه دهخدا
گواردن . [ گ ُ دَ ] (مص ) گواریدن . لذیذ شدن . لذت دادن .گوارا بودن . گوارا گشتن . مهنا شدن . و رجوع به گواریدن شود. || گواریدن . هضم شدن . تحلیل رفتن .گذشتن . و رجوع به گواریدن شود. || هضم کردن . گذرانیدن . تحلیل بردن . و رجوع به گواریدن شود.
-
دادن
لغتنامه دهخدا
دادن . [ دَ ] (مص ) اسم مصدر آن دهش است . اعطاء. (ترجمان القرآن ). ایتاء. (ترجمان القرآن ). مقابل ِ گرفتن . در اختیار کسی گذاردن بدون برگرداندن . تسلیم کسی کردن چیزی را. ارزانی داشتن چیزی بکسی . منح . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). اکاحة. مقاوا...
-
تسار
لغتنامه دهخدا
تسار. [ ت َ رر ] (ع مص ) با کسی راز گفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). با هم راز گفتن . (آنندراج ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). با هم راز گفتن و آگهی یافتن بعض قوم از سرّ بعضی دیگر. (از المنجد). || لذت بردن از آنچه که تو ناخوش داری آنرا مانند...
-
مست شدن
لغتنامه دهخدا
مست شدن . [ م َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) حالتی دست دادن از سستی و لذت و نشاط و کم خردی با خوردن شراب و دیگر مسکرات و امثال آن . سکر. (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). نزف . انزاف . نشوة. انتشاء. ثمل . انهکاک . دجر. صاحب آنندراج گوید: گرم شدن ، سرگران گردیدن ، ...
-
بیرون آوردن
لغتنامه دهخدا
بیرون آوردن . [ وَ دَ ] (مص مرکب ) بیرون بردن . برآوردن . بدر آوردن . خارج کردن . (ناظم الاطباء). برون آوردن . اخراج : که آرد از شجر بیرون که بخشد لذت و بویش که اندر شاخ چوب او را نگویی بارور دارد.ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 134).اگر ناری سر اندر زیر طا...
-
فراموش کردن
لغتنامه دهخدا
فراموش کردن . [ ف َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) از یاد دادن . از یاد بردن . فرامش کردن . مقابل به یاد آوردن . (یادداشت به خط مؤلف ) : گر فراموش کرد خواجه مراخویشتن را به رقعه دادم یاد. شهید بلخی .من فراموش نکردستم و نی خواهم کردآن تبوک جو و آن ناوه ٔ اشنان ...
-
نقد
لغتنامه دهخدا
نقد. [ ن َ ] (ع ص ، اِ) آن چه در حال داده شود. خلاف نسیه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مال حاضر. (دهار). پول حاضر و آماده . پیشدست . وجه حاضر. قیمت حاضر. (ناظم الاطباء). مقابل نسیه . (اقرب الموارد) (متن اللغة). حاضر معجل . (متن اللغة). ...
-
کلاه
لغتنامه دهخدا
کلاه . [ ک ُ ] (اِ) چیزی که از پوست و پارچه ٔ زربفت و غیره دوزند و برسرگذارند. (برهان ) (آنندراج ). سربند و هرچیزی که از پارچه و پوست و نمد و زربفت و تیرمه و جز آن سازند و جهت پوشش برسرگذارند. (ناظم الاطباء). وجه اشتقاق آن بدرستی معلوم نیست . در کردی...
-
چم
لغتنامه دهخدا
چم . [ چ َ ] (اِ) به معنی خرام و رفتاری به ناز باشد. (برهان ). خرام . (جهانگیری ). به معنی خرام و رفتاری ازروی ناز. (انجمن آرا) (آنندراج ) (غیاث ). رفتار و خرام از روی ناز. (ناظم الاطباء). رفتاری با ناز و ادا و اطوار شیوه ٔ رفتار نازنینان و نازداران ...