کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لخت پتی لخت و پتی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
لال و پتی
لغتنامه دهخدا
لال و پتی . [ ل ُ پ َ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) رجوع به لال پتی و رجوع به لال و هم به پتی شود.
-
پتی
لغتنامه دهخدا
پتی . [ پ َ ] (ص ) در تداول عامه ، ساده . تنها. تهی . خالی . بی خورش . خشک . کفْت ْ: نان پتی ، قفار. نان تهی . نان خالی . خبز کفت . (منتهی الارب ). آب ِ پتی ؛ آب ِ تهی . آب ِ خالی . آب ِ محض . دوغ پتی ؛ دوغ بی کره و روغن و بسیار آب . || برهنه . عور. ...
-
لال پتی
لغتنامه دهخدا
لال پتی . [ ل ِ پ َ ] (ص مرکب ) لال و پتی . که زبان ِ او گیرد. که بعض حروف از مخارج خود ادا کردن نتواند. و در تداول خانگی ، که درزبان لکنتی دارد (کودک و غیره ). رجوع به پتی شود.
-
لوت و لندر
لغتنامه دهخدا
لوت و لندر. [ ت ُ ل ُ دُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) بالتمام عور. بالتمام عریان . کاملاً برهنه . بالتمام لوت و عور. لوت ِ لندر. بچه های کوچک تمام عور را، خاصه وقتی که فربه باشند گویند، و بیشتر به مزاح کودکان لخت را گویند. سخت برهنه . تمام برهنه . در تداول...
-
قلیه پتی
لغتنامه دهخدا
قلیه پتی . [ ق َل ْ ی َ / ی ِ پ َ ] (اِ مرکب ) جغور بغور. (یادداشت مؤلف ). حسرت الملوک . (یادداشت مؤلف ). قلیه پیتی ، جگر و شش و دل گوسفند و گاو و مرغ که با پیاز سرخ کرده باشند. (فرهنگ نظام ).
-
پتی دلاکروآ
لغتنامه دهخدا
پتی دلاکروآ. [ پ ِ دُ ] (اِخ ) آلکساندر- لوئی - ماری . پسر فرانسوا پتی دلاکروآی (دوم ) که بسال 1698م .1109/ هَ . ق . ولادت یافته و بسال 1751م .1164/ هَ . ق . درگذشته است . وی نیز مانند پدر مترجم دربار و استاد مدرسه ٔ سلطنتی بود و ازو ترجمه ٔ کتابی از...
-
تحسین
لغتنامه دهخدا
تحسین . [ ت َ ] (اِخ ) پانی پتی حافظ قرآن قاضی عبدالرحمن و از اولاد قاضی ثنأاﷲ پانی پتی بود. وی در شاه جهان آبادهند به تحصیل پرداخت و مردی درستکار و پاکدامن بود و شاعری را نزد اسداﷲخان غالب دهلوی آموخت و در سال 1294 هَ . ق . به بیماری ذات الریه درگذ...
-
لختی
لغتنامه دهخدا
لختی . [ ل ُ ] (حامص ) چگونگی لخت . عوری . برهنگی . عریانی . || لوتی . || (ص نسبی ) لخت . برهنه و بی چیز: خیابان لختی .
-
پتی دلاکروآ
لغتنامه دهخدا
پتی دلاکروآ. [ پ ِ دُ ] (اِخ ) فرانسوا. پسر فرانسوا پتی دلاکروآ که بسال 1653م ./ 1063 هَ . ق . در پاریس ولادت یافت و بسال 1713م ./ 1124 هَ . ق . در همان شهر درگذشت . وی سفری به مشرق کرد و از سال 1690م . به بعد استاد زبان عربی در مدرسه ٔ سلطنتی بود و ...
-
راج
لغتنامه دهخدا
راج . (اِ) پتی هو و از گیاهان دارویی است از تیره لیلیاسه . دسته ٔ آسپاراژه قسمت قابل مصرف ، سوش ریزم دار مواد، مؤثره ، اسانس ، رزین ، املاح پتاس و آهک . موارد استعمال ، شربت پنج ریشه . (کارآموزی داروسازی ص 179). || راش . درخت آلش . قان . زان . (فرهن...
-
حلیب
لغتنامه دهخدا
حلیب . [ ح َ ] (ع ص ،اِ) شیر دوشیده یا تازه دوشیده که مزه ٔ آن متغیر نشده باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). شیر تازه و خام . (کنزاللغات ) (غیاث ). شیر خام و ناجوشانده : و اذا شرب [ طراثیث ] بمخیض البقر و بلبن الماعز حلیباً و مطبوخاً اصلح استرخاء المعد...
-
شرنده
لغتنامه دهخدا
شرنده . [ ش ِ رِ دَ / دِ ] (ص ) در تداول عامه سخت لخت لخت و پاره پاره . (از یادداشت مؤلف ). به معنی ژولیده و پاره پاره و بدسرووضع و شلخته و بی بندوبار، تقریباً مرادف «شندره » است . (فرهنگ لغات عامیانه ).
-
دیوزیت
لغتنامه دهخدا
دیوزیت . [ وْ ] (اِ مرکب ) نامی است که در رامسر به زن لخت دهند. (یادداشت مؤلف ). رجوع به آزاد درخت و زن لخت و جنگل شناسی ج 2 ص 249 شود.
-
پتی دلاکروآ
لغتنامه دهخدا
پتی دلاکروآ. [ پ ِ دُ ] (اِخ ) فرانسوآ. مستشرق معروف فرانسوی که بسال 1622م . 1031/ هَ . ق . ولادت یافته و بسال 1695م . 1106/ هَ . ق . در پاریس درگذشته است . وی چهل سال مترجم زبان ترکی و عربی پادشاه فرانسه بود و تاریخ فرانسه را بترکی ترجمه کرد و تاریخ...
-
یک لته
لغتنامه دهخدا
یک لته . [ ی َ / ی ِ ل َ ت َ / ت ِ ] (ص نسبی ) یک لخت . یک لت . یک لنگه . که یک مصراع دارد. مقابل دولختی .مقابل دولتی . مقابل دولنگه . و رجوع به یک لخت شود.