کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لحه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لحه
لغتنامه دهخدا
لحه . [ ] (اِخ ) شهرکی است به ناحیت پارس اندر میان کوه نهاده ، سردسیر، جایی آبادان و با کشت و برز و نعمت بسیار و مردم بسیار. (حدود العالم ).
-
واژههای همآوا
-
لهه
لغتنامه دهخدا
لهه . [ ل ِ هَِ ] (اِخ ) دهی از بخش بندپی شهرستان بابل واقع در چهل هزارگزی جنوب بابل . کوهستانی و سردسیر. دارای 220 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات و لبنیات . شغل اهالی زراعت دیمی و گله داری و راه آن مالرو است و زمستان اهالی عموماً در قشلاق...
-
لحح
لغتنامه دهخدا
لحح . [ ل َ ح َ ] (ع مص ) برچفسیدن چشم کسی به خم چشم او. (منتهی الارب ).
-
لحح
لغتنامه دهخدا
لحح . [ل َ ح ِ ] (ع ص ) مکان ٌ لحح ؛ جای تنگ . (منتهی الارب ).