کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لحط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لحط
لغتنامه دهخدا
لحط. [ ل َ ] (ع مص ) رش ّ. آب پاشیدن . (منتهی الارب ). آب و جارو کردن . آب زدن بر در سرای . (تاج المصادر). || سپوختن . || راندن . (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
لهط
لغتنامه دهخدا
لهط. [ ل َ ] (ع مص ) طپانچه زدن کسی را. || تیر انداختن بر کسی . || دوختن جامه . || بر زمین زدن کسی را. || زادن مادر فرزند را. || آب زدن زن شرم خود را. (منتهی الارب ). || لهط الشی َٔ؛ ای اکله بسرعة و شراهة. (دزی ).
-
لحت
لغتنامه دهخدا
لحت . [ ل َ ] (ع ص ) بردٌ بحت ٌ لحت ؛ سردی خالص و کامل . (منتهی الارب ).
-
لحت
لغتنامه دهخدا
لحت . [ ل َ ] (ع مص ) به چوب دستی زدن کسی را. || خراشیدن و برکندن پوست عصا را. (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
لاحط
لغتنامه دهخدا
لاحط. [ ح ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از لحط به معنی آب پاشیدن و سپوختن و راندن . (از منتهی الارب ).