کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لحا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لحا
لغتنامه دهخدا
لحا. [ ل ُ ](اِخ ) لُحاء. رجوع به لُحاء (اِخ ) شود : چون گندنا ز روی زمین دشمنان دین سر برزدند از حد چین تا حد لحا.سوزنی .
-
واژههای همآوا
-
لها
لغتنامه دهخدا
لها. [ ل َ ] (ع اِ) لهاة. (منتهی الارب ): فان اللها تفتح باللهی . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 281).
-
لها
لغتنامه دهخدا
لها. [ ل َ ] (ع حرف جر + ضمیر) (از: لََ + ها) برای او (زن ).
-
لهع
لغتنامه دهخدا
لهع. [ ل َ هََ ] (ع مص ) به هر یک انس گرفتن . || گستاخ شدن . || به تکلف فصیح شدن . || لب پیچیدن در سخن . (منتهی الارب ).
-
لهع
لغتنامه دهخدا
لهع. [ ل َ هَِ ] (ع ص ) مرد به هر یک انس گیرنده . || مرد گستاخ . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
لحاء
لغتنامه دهخدا
لحاء. [ ل ُ ] (اِخ ) لحا. نام رودباری است از یمامةبسیارکشت و نخل از آن مردم عنزة. (معجم البلدان ).
-
لح
لغتنامه دهخدا
لح . [ ل َح ح ] (ع ص ) برچفسیده . قریب بر چفسیده . (منتهی الارب ). || مقابل کلاله . لاصق النسب . منه قولهم : فلان ابن عمی لحاً؛ ای لاصق النسب . (منتهی الارب ). ابن عم لح ؛ پسر عمی نزدیک .
-
بسر
لغتنامه دهخدا
بسر. [ ب ُ ] (اِخ ) دهیست به حوران . (منتهی الارب ). نام قریه ای از اعمال حوران از اراضی دمشق در سرزمینی که آن را لحا گویند... آورده اند که آرامگاه یسع پیغمبر (ص ) در آنجاست . (از معجم البلدان ج 1 ص 621). و رجوع به همین کتاب ج 1 ص 178 شود.
-
کلاله
لغتنامه دهخدا
کلاله . [ ک َ ل َ ] (ع ص ، اِ)مردی که نه ولد باشد او را نه والد. (منتهی الارب ). آنکس که او را فرزند و پدر نباشد. (از اقرب الموارد). || آنکه لاصق نباشد از نسب . (منتهی الارب ).آنکس که از راه نسب پیوستگی نداشته باشد. (از اقرب الموارد). || آنکه نسب او ...
-
لیف
لغتنامه دهخدا
لیف . (اِ) کیسه ٔ صابون . کیسه ای از پارچه ٔ نازک که صابون در آن نهند و تن شویند با آن . کیسه ای از ململ یا چلوار و امثال آن که صابون در آن نهاده و بدن را بدان شویند. هر کیسه ٔ از چلوار و مانند آن را گویند که در حمام به صابون آلایند و بردن شوخ را بر ...