کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لجن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لجن
لغتنامه دهخدا
لجن . [ ل َ ] (ع مص ) لیسیدن به زبان . || برگ کوفته به آرد یا به جو آمیختن جهت علف ستور. (منتهی الارب ).
-
لجن
لغتنامه دهخدا
لجن . [ ل َ ج َ ] (اِ) لژن . (لغت نامه ٔ اسدی ). گل سیاه که در تک حوض و جوی و آبهای خفته پدید آید. گل سیاه یا مطلق گل . گل سیاه و تیره ٔ ته حوض و جوی آب و غیره . لوش . حماء. حمرَده . خلیش . حرمد. خرّه . خرّ. (سروری ). حال . غلیژن . لجم . (برهان ) : پ...
-
لجن
لغتنامه دهخدا
لجن . [ ل َ ج َ ] (ع مص ) درآویختن به چیزی . (منتهی الارب ).
-
لجن
لغتنامه دهخدا
لجن . [ ل َ ج َ ](ع اِ) برگ کوفته و با آرد آمیخته . (منتهی الارب ).
-
لجن
لغتنامه دهخدا
لجن . [ ل َ ج ِ ] (ع اِ) ریم و چرک . (منتهی الارب ).
-
لجن
لغتنامه دهخدا
لجن . [ ل ِ ج ِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان اوزوم دل بخش ورزقان شهرستان اهر، واقع در 13500 گزی باختر ورزقان و 4 هزارگزی شوسه ٔ تبریز به اهر. جلگه . معتدل . دارای 603 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات و حبوبات . شغل اهالی زراعت و گله داری . صنایع ...
-
واژههای مشابه
-
لجن زار
لغتنامه دهخدا
لجن زار. [ ل َ ج َ ] (اِ مرکب ) باتلاق . گل و لای فرورونده که باطلاق گویند.
-
لجن مال کردن
لغتنامه دهخدا
لجن مال کردن . [ ل َ ج َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تهمتها بر کسی نهادن . با تهمت او را بدنام کردن .
-
لجن مالی کردن
لغتنامه دهخدا
لجن مالی کردن . [ ل َ ج َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) (... کسی را)، عیوب او گفتن یا تهمتها بر وی نهادن . نسبت های بد راست یا دروغ به کسی دادن در حضور جماعت .
-
جستوجو در متن
-
خلان
لغتنامه دهخدا
خلان . [ خ َ ] (اِ) لای و لجن ته حوض . (ناظم الاطباء).
-
چگل
لغتنامه دهخدا
چگل . [ چ ِ گ ِ ] (اِ) گل و لای و لجن را گویند. (از برهان ) (ناظم الاطباء).
-
لژم
لغتنامه دهخدا
لژم . [ ل َ ژَ ] (اِ) گل و لای تیره و سیاه را گویند که در ته حوضها و بن تالابها میباشد و آن را لجن هم میگویند. (برهان ). لجم . خرّ. خرّه . حَمَاء. لجن . لوش . لژن . رجوع به دو کلمه ٔ اخیر شود.
-
وحال
لغتنامه دهخدا
وحال . [ وَ ] (از ع ، اِ) لجن و گل سیاه و گل تنک . (ناظم الاطباء). رجوع به وحل شود.