کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لثام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لثام
لغتنامه دهخدا
لثام . [ ل ِ ] (ع اِ) دهان بند. (منتهی الارب ) : بدنها همه در دوتویی زره زنخها همه در دوتایی لثام . مسعودسعد.|| روی بند. نقاب .
-
واژههای همآوا
-
لسام
لغتنامه دهخدا
لسام .[ ل ِ ] (ع ص ، اِ) اندک هر چه باشد. (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
طاهر
لغتنامه دهخدا
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن مسعود. (الشیخ ) ابوالصفا، وی در جامع زیتونة بشهر تونس علوم فراگرفت ، و در پایان روزگار ائمه ٔ بکریین تولیت خلافت امامت یافت در سال 1221 هَ . ق . پس از تکمیل تحصیلات پیوسته ملازم تدریس و امامت و خطبه بود،تا به سال 1234 به مرض ...
-
دوتویی
لغتنامه دهخدا
دوتویی . [ دُ ] (حامص مرکب ) صفت و حالت دوتو. دوتو بودن . دولایی و دوتایی . انحنا و خمیدگی .لایی منضم به لای دیگر. (یادداشت مؤلف ) : بدنها همه در دوتویی زره زنخها همه در دوتایی لثام . مسعودسعد. || (ص نسبی ، اِ مرکب ) دوتایی . نوعی جامه است : دوزم به...
-
دهن بند
لغتنامه دهخدا
دهن بند. [ دَ هَم ْ ب َ ] (نف مرکب ) که دهان خود یا دیگری را ببندد. || (اِ مرکب ) بند. بنددهن . دهان بند. چیزی که با او دهان کسی بند توان کرد اعم از آنکه تعویذ باشد یا غیر آن . (از آنندراج ) : بهتر از سیری دهن بندی نباشد شیر راغافل است آن کس که مال ا...
-
دهان بند
لغتنامه دهخدا
دهان بند.[ دَ هام ْ ب َ ] (نف مرکب ) که دهان خود یا دیگری را ببندد. || (اِ مرکب ) تعویذی که در گلوی گوسپندان بندند تا که از گرگ محفوظ ماند. (غیاث ) (ناظم الاطباء). || تعویذی که برای زبان بندی دشمنان و بدگویان نویسند. (غیاث ) (ناظم الاطباء). || دستمال...
-
دوتایی
لغتنامه دهخدا
دوتایی . [ دُ ] (حامص مرکب ) حالت و صفت دوتا. دوتاهی . احدیداب . کوژی . گوژی . انحناء. انحنا. خمی . بخمی . انعطاف . (یادداشت مؤلف ). دولایی (ناظم الاطباء).چفتگی . چفتی . خمیدگی . (یادداشت مؤلف ) : خبر دهد به سیاهی ز روی دشمن میرنشان دهد ز دوتایی به...
-
تاج الدین
لغتنامه دهخدا
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (القاضی ... مکی ) (اِخ ) ابن احمدبن ابراهیم بن تاج الدین بن محمد متوفی بسال 1066 هَ . ق . قاضی ادیب از اهالی مکه واصلش از مدینه بود اشعار و منشآتش لطیف است و او راست : «فتاوی فقهیة» که پسرش احمد در مجموعه ای بنام «تاج المجامیع...
-
لیلی
لغتنامه دهخدا
لیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) الاخیلیة بنت عبداﷲبن الرحال بن شداد الاخیلیة یا رحّالة. از شاعرات مولدات عرب صدر اسلام است و او را دیوانی است مشروح . توبةبن الحمیر دلباخته ٔ او بود و درباره ٔ وی شعر میگفت و او را از پدرش خواستگاری کرد.پدر امتناع ورزید و دخت...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن المفلح الطرابلسی الشامی ، مکنی به ابن منیر. در سنه ٔ 473 هَ .ق . در طرابلس که از بلاد شام است تولد یافته و بنام جدش که احمدبن مفلح بوده است نامیده شده و در همان بلد نشو و نما یافته و بتأییدات یزدانی بسعادت تحصیل علوم و تک...