کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لبن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
عسل لبن
لغتنامه دهخدا
عسل لبن . [ ع َ س َ ل ِ ل َ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نوعی از صمغ باشد که آن را مانند کندر بسوزانند، و بعربی میعه ٔ سائله خوانند. (برهان قاطع) (آنندراج ). عسل اللبنی . رجوع به عسل اللبنی شود.
-
ظرب لبن
لغتنامه دهخدا
ظرب لبن . [ ظَ رِ ب ُ ل ُ ] (اِخ ) موضعی که در آن یکی از جنگهای عرب بوده است . (معجم البلدان ).
-
هارت لبن
لغتنامه دهخدا
هارت لبن . [ ل ِ ب ِ ] (اِخ ) اتو اریک . نویسنده و پایه گذار دراماتیک آلمان که در سال 1864 م .در کلستهال (هارتس ) متولد شد. با اشعار خویش اولین قدم را در راه هنر برداشت و در آنها لذت زیستن را ستود. در سال 1889 «وزغ » را برای تئاتر نوشت . که اثرایبسن ...
-
اضاءة لبن
لغتنامه دهخدا
اضاءة لبن . [ اَ ءَ ت ُ ل ِ ] (اِخ ) یکی از حدود حرم است بر طریق یمن . (از معجم البلدان ).
-
حره ٔ لبن
لغتنامه دهخدا
حره ٔ لبن . [ ح َرْ رَ ی ِ ل ُ ] (اِخ ) موضعی است . (معجم البلدان ). رجوع به لُبْن شود.
-
جستوجو در متن
-
البان
لغتنامه دهخدا
البان . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ لبن . رجوع به لبن شود.
-
لبنان
لغتنامه دهخدا
لبنان . [ ل ُ ] (اِخ ) تثنیه ٔ لبن ، دو کوهند نزدیک مکه و بدان دو لبن الاسفل و لبن الاعلی گویندو بالای آن دو کوهی است مبرک نام . (معجم البلدان ).
-
دودهه
لغتنامه دهخدا
دودهه . [ ] (هندی ، اِ) اسم هندی لبن است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به لبن و شیر شود.
-
لبنة
لغتنامه دهخدا
لبنة.[ ل َ ب ِ ن َ ] (ع اِ) خشت خام . (منتهی الارب ). لِبِن .لِبن . || (ص ) ناقة لبنة؛ ناقه ٔ با شیر یاناقه ٔ بسیارشیر. || (اِ) لبنةالقمیص ؛ خشتک پیراهن . لبن ُالقمیص . لبینةالقمیص . (منتهی الارب ).
-
دود
لغتنامه دهخدا
دود. (هندی ، اِ) اسم هندی لبن است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
-
ذراح
لغتنامه دهخدا
ذراح . [ ذَ ] (ع ص ) لبن ذراح ؛ شیر با آب آمیخته .
-
قاتیق
لغتنامه دهخدا
قاتیق . (ترکی ، اِ) لبن حامض . مطلق ادام . رجوع به قاتق شود.
-
قاقرطین
لغتنامه دهخدا
قاقرطین . [ ] (معرب ، اِ) لبن شبرم . (فهرست مخزن الادویه ).
-
قنبیرس
لغتنامه دهخدا
قنبیرس . [ ] (معرب ، اِ) لبن حامض است . (فهرست مخزن الادویة).