کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لبنیة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لبنیة
لغتنامه دهخدا
لبنیة. [ ل َ ب َ نی ی َ ] (ع ص نسبی ) تأنیث لبنی . منسوب به لبن . شیری . ج ، لبنیات .- بثور لبنیه ؛ نوعی از بثره بر ظاهر تن آدمی .
-
جستوجو در متن
-
لبنیات
لغتنامه دهخدا
لبنیات . [ ل َ ب َ نی یا ] (ع اِ) ج ِ لبنیة. محصولات شیری و خود شیر. شیر و چیزها که از شیر کنند چون ماست و پنیرو کره و لور و کفی و کشک (پینو) و دوغ و کره و خامه (خامه تو) و روغن و سرشیر (قیماق ) و قره قروت (رخبین ) و آغوز (ماک ) (فله ). مجموع شیر و آ...
-
زاج اساکفه
لغتنامه دهخدا
زاج اساکفه . [ ج ِ اَ ک ِف َ / ف ِ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) بفارسی زاج کفشگران بهندی کسیس نامند و گویند کسیس ، زاج سیاه است و بیونانی مالیطرنا و ملیطرنا گویند. ماهیت آن قسمی از زاج ابیض است کثیرالارضیه و چون آب به آن برسد سیاه میشود. طبیعت آن مانند ...
-
حرف الماء
لغتنامه دهخدا
حرف الماء. [ ح ُ فُل ْ ] (ع اِ مرکب ) آب تره . اوتره . سیسنبریون . ماماچم چم . مچی . قردامینی (کردامی ). سین . صاحب اختیارات گوید: سیسنفریون . سبزون است و قردامینی (کردامی نا) نیز گویند، از بهر آنکه بطعم قردامومن بود، و آن حُرف است و آن نباتی است که ...
-
یعقوب
لغتنامه دهخدا
یعقوب . [ ی َ ] (اِخ ) ابن اسحاق بن ابراهیم . نام پسر اسحاق پیغمبر و او را اسرائیل نیز گویند و با عیصو از یک شکم زاییده شدند. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نام پیغمبری که پدر یوسف بود و این لفظ عبرانی است نه عربی . (آنندراج ) (غیاث ). یکی از انبی...
-
ثوم
لغتنامه دهخدا
ثوم . (ع اِ) سیر. تریاق روستائی . و از آن بری و بستانی هر دو باشد. در تحفه ٔ حکیم مؤمن آمده است : ثوم بفارسی سیرگویند و بری او اسقوردیون است و بستانی دو قسم می باشد. یکی بسیار دندانه و یکی منحصر به یک دندانه و بقدر پیاز کوچکی و جبلی او را بفارسی موس...
-
تارخ
لغتنامه دهخدا
تارخ . [ رَ / رُ ] (اِخ ) بارای مضموم ، آذر بت تراش باشد. بزبان پهلوی نام آذر بت تراش است . (برهان ). بعضی گویند بفتح ثالث است و نام پدر ابراهیم علیه السلام است . (برهان ). بضم ثالث دربرهان و فرهنگ نوشته اند که بزبان پهلوی نام آذر بت تراش است و بعضی ...