کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لباس بلند و گشاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گرداندن لباس
لغتنامه دهخدا
گرداندن لباس . [ گ َ دَ ن ِ ل ِ ] (مص مرکب ) عوض کردن آن . تغییر دادن آن .
-
هم لباس
لغتنامه دهخدا
هم لباس . [ هََ ل ِ ] (ص مرکب ) دو تن که جامه ٔ همانند پوشند. || در تداول ، کسانی را گویند که لباس صنف خاصی را به تن کنند.
-
لباس گردانیدن
لغتنامه دهخدا
لباس گردانیدن . [ ل ِ گ َ دَ ] (مص مرکب ) تغییر دادن جامه . تعویض جامه .
-
لباس شو
لغتنامه دهخدا
لباس شو. [ ل ِ ] (نف مرکب ) رختشو. آن که جامه شوید.
-
لباس شویی
لغتنامه دهخدا
لباس شویی . [ ل ِ ] (حامص مرکب ) شستن جامه . || (اِمرکب ) کارگاه جامه شویی . جامه شوی خانه . رختشوی خانه .
-
چرخ صوفی لباس
لغتنامه دهخدا
چرخ صوفی لباس .[ چ َ خ ِ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) فلک قمر. (ناظم الاطباء). آسمان . سپهر. رجوع به چرخ صوفی جامه شود.
-
جستوجو در متن
-
بادنگ
لغتنامه دهخدا
بادنگ . [ دَ ] (اِ) قسمی لباس بلند و گشاد. (از ناظم الاطباء). بادنج . رجوع به باداهنگ و بادآهنج شود.
-
فراک
لغتنامه دهخدا
فراک . [ فْرا / ف ِ ] (انگلیسی ، اِ) نوعی لباس زنانه ٔ بلند. || نوعی روپوش بچگانه . (فرهنگ «لرنر» آکسفورد). || شنل بلند رهبانان . (فرهنگ «لرنر» آکسفورد) (وبستر امریکایی ). || لباس کارگری گشاد و راحت . (فرهنگ «لرنر» آکسفورد). || نیم تنه ٔ نظامی . (فره...
-
گیوه گشاد
لغتنامه دهخدا
گیوه گشاد. [ گی وَ / وِ گ ُ ] (ص مرکب ) گشادگیوه . یا گِل گیوه گشاد. تنبل و کاهل . (یادداشت مؤلف ). و در نزد عوام دشنام مانندی باشد چون پیزی گشاد.- گیوه ٔ گشاد داشتن ؛ سخت کاهل و بیکار بودن . (یادداشت مؤلف ). گِل گیوه گشاد داشتن .
-
پیزی گشاد
لغتنامه دهخدا
پیزی گشاد. [ گ ُ ] (ص مرکب ) سخت کاهل و بیکاره . پیزی شل . گَل گیوه گشاد.
-
گل و گشاد
لغتنامه دهخدا
گل و گشاد. [ گ َ ل ُ گ ُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) سخت فراخ . نه به اندام : شلوار گل و گشاد.
-
دهن گشاد
لغتنامه دهخدا
دهن گشاد. [ دَهََ گ ُ ] (ص مرکب ) که دهانی باز و گشاده دارد؛ کوزه و شیشه ٔ دهن گشاد. مقابل دهن تنگ . (یادداشت مؤلف ).
-
پیزی شل
لغتنامه دهخدا
پیزی شل . [ ش ُ ] (ص مرکب ) سخت کاهل و بیکاره . پیزی گشاد. گَل ِ گیوه گشاد.
-
شلیک
لغتنامه دهخدا
شلیک . [ ش ِل ْ لی ] (اِ) تخلیه ٔ اسلحه ٔ آتشی و رها کردن تیر آن . (ناظم الاطباء). گشاد. افکندن تیر از سلاحی آتشی چون تفنگ و توپ .- شلیک کردن ؛ گشاد دادن یعنی انداختن تفنگ و توپ و امثال آن . (یادداشت مؤلف ). || گاه بمعنی حرکت و سر و صدای ناگهانی و ...