کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لباده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لباده
لغتنامه دهخدا
لباده . [ ل َب ْ با دَ / دِ ] (اِ) قسمی جامه ٔ مردانه ٔ دراز که روی دیگر جامه ها پوشند. لَبّاد که جامه ٔبارانی باشد. (برهان ): لباده ٔ برک . لباده ٔ ماهوت .
-
لباده
لغتنامه دهخدا
لباده .[ ل ُب ْ با دَ / دِ / ل ُ دَ / دَ ] (اِ) چوبی که بر گردن گاو قلبه و گاو گردون گذارند. لُباد. (برهان ). چوبی که بر گردن گاو نهندتا ارابه و گردونه را بکشد. (آنندراج ) : آتش خشم تو چون زبانه برآردشیر فلک برنهد به گاو لباده . کمال اسماعیل .- لباده...
-
واژههای مشابه
-
لبادة
لغتنامه دهخدا
لبادة. [ ل ُب ْبا دَ ] (ع اِ) بارانی نمدین . (منتهی الارب ). جامه ٔ نمدین . نمد قبا. قباء نمد. جامه ٔ بارانی . لباس نمدین . بالاپوش که در باران پوشند. ج ، لبادات : بر سر عصابه ٔ زر رومی کند همی در بر لباده ای ز زبرجد کند همی . منوچهری .و آن روز شیر ل...
-
جستوجو در متن
-
شیر
لغتنامه دهخدا
شیر. (اِخ ) نام عام امرای لباده . (یادداشت مؤلف ).
-
لبادات
لغتنامه دهخدا
لبادات . [ ل ُ ] (ع اِ) ج ِ لُبادة.
-
آغاری
لغتنامه دهخدا
آغاری . (اِ) آغری . قسمی جامه ٔ ابریشمین سطبر که از آن مردان لباده و عباو سرداری کردندی و زنان یَل و نیم تنه و مانند آن .
-
زلحم
لغتنامه دهخدا
زلحم . [ زُ ح َ ](ع اِ) به لغت مراکش لباده و کلاه . (ناظم الاطباء).
-
لیوادیا
لغتنامه دهخدا
لیوادیا. [ لی ] (اِخ ) شهری از یونان (بئوسی ). دارای 7100 تن سکنه . لباده ٔ سابق . (قاموس الاعلام ترکی ).
-
بدلة
لغتنامه دهخدا
بدلة. [ ب ُ ل َ ] (ع اِ) لباده ٔ بلندی که کشیش در موقع نماز روی لباس می پوشد . (از دزی ج 1 ص 58). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
کلجه
لغتنامه دهخدا
کلجه . [ ک ُ ل َ ج َ / ج ِ ] (اِ) قسمی لباده و پالتو. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کلیجه . کلیچه . و رجوع به کلیجه و کلیچه شود. || جامه ٔ آستین کوتاهی که به روی قبا پوشند. (ناظم الاطباء).
-
گوناگون
لغتنامه دهخدا
گوناگون . [ گ َ / گُو نا ] (اِ) بوته ٔ خاری است که در کوهستان و جاهای کم هیزم سوختنی است . || لباس بلند زن که روی پیراهن پوشیده میشود. || لباده . (فرهنگ نظام ). هر سه معنی مخصوص این مأخذ است و جای دیگر دیده نشد. رجوع به کون و کونده شود.
-
لباد
لغتنامه دهخدا
لباد. [ ل َ ] (اِ) جامه ٔ بارانی را گویند یعنی چیزی که در روزهای باران پوشند. (برهان ). جامه ٔ بارانی از نمد. (غیاث ). لباده . نمد : دیدش و بشناختش چیزی ندادروز دیگر او بپوشید از لباد. مولوی .دهند گنج روان و برند رنج روان دهند جامه ٔ اطلس برون برند ل...
-
لباد
لغتنامه دهخدا
لباد. [ ل ُ ] (اِ) چوبی که بر گردن گاوارابه و گاو گردون و گاو زراعت گذارند. (برهان ). یوغ . به هندی جوه خوانند. (غیاث ). لُباده : کشاورز بر گاو بندد لُبادز گاوآهن و گاو جوید مراد. نظامی (از آنندراج ).