کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لایعرف هراً من بر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لایعرف هراً من بر
لغتنامه دهخدا
لایعرف هراً من بر. [ ی َ رِ ف ُ هَِ رْ رَن ْ م ِ ب ِرر ] (ع جمله ٔ فعلیه ) او نمیشناسد رنج رسان را از راحت رسان یا گربه را از موش یا نافرمانبردار را از فرمانبردار یا رنجش را از اکرام یا گربه بچه را از روباه بچه .
-
جستوجو در متن
-
من حیث المجموع
لغتنامه دهخدا
من حیث المجموع . [ م ِ ح َ ثِل ْ م َ ] (ع ق مرکب ) بر روی هم . روی هم رفته . (یادداشت مرحوم دهخدا): من حیث المجموع باید این کار خوب تمام شود.
-
چشم بر ره نهادن
لغتنامه دهخدا
چشم بر ره نهادن . [ چ َ / چ ِ ب َ رَه ْ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) چشم بر راه نهادن . چشم براه نهادن : من نهاده چشم بر ره تا کی آرندم نشان من نهاده گوش بر در تا کی آرندم خبر.امیر معزی (از آنندراج ).
-
سنگ بر سبو زدن
لغتنامه دهخدا
سنگ بر سبو زدن . [ س َ ب َ س َزَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از توبه کردن از شراب خوردن و عیش منغص کردن و شدن . (آنندراج ) (مجموعه ٔ مترادفات ص 100). سنگ بر سبو آمدن . (آنندراج ) : شد آبروی من همه در عشق ریخته تا خیره خیره سنگ زدی بر سبوی من .امیرمعزی (از ...
-
شه
لغتنامه دهخدا
شه . [ ش ُه ْ ] (صوت ، اِ)کلمه ای است که در محل کراهت و نفرت گویند. (برهان ) (از رشیدی ) (از جهانگیری ) (از انجمن آرا) (از غیاث اللغات ). اف . کلمه ٔ نفرین . اُه . وای : پیغمبر (ص ) ایشان را گفت : اگر به من نگروید خدای تعالی شمارا عذاب کند. ابولهب آن...
-
ربی
لغتنامه دهخدا
ربی . [ رَب ْ بی ] (ع منادا، صوت ) پروردگار من . خدایا. الهی . (یادداشت مرحوم دهخدا). ای خدای من . (ناظم الاطباء) : ابریق می مرا شکستی ربی بر من در عیش را ببستی ربی بر خاک بریختی می ناب مراخاکم بدهن مگر تو مستی ربی ! (منسوب به خیام ).|| (اِ) نوعی خرم...
-
ابومعاویة
لغتنامه دهخدا
ابومعاویة. [ اَ م ُ ی َ ] (اِخ ) الاسود. یکی از زهاد. نام او یمان و نزیل طرطوس است . احمدبن ودیع گوید که ابومعاویه میگفت یاران من همه بهتر از من اند گفتند این چگونه باشد؟ گفت همه ٔ آنان مرا بر نفس خویش فضیلت نهند و آنکه مرا بر خود تفضیل نهد او بهتر ا...
-
التزام کردن
لغتنامه دهخدا
التزام کردن . [ اِ ت ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) متعهد شدن . بر عهده گرفتن . بر خود لازم دانستن : من که این تاریخ را پیش گرفته ام التزام بکرده ام تا آنچه نویسم یا از معاینه ٔ من است یا از سماع درست از مردی ثقة... (تاریخ بیهقی ). این حق آدمیان (قصاص ) التزا...
-
پچق
لغتنامه دهخدا
پچق . [ پ ِ چ َ ] (ترکی ، اِ) پچک . پچاق . کارد. چاقو : ترک من خورده نبید، دی برم مست رسیدوز سر خشم کشید، بر من آن پچقو. سوزنی .از چشمم ار بر آن چچک تو چکد سرشک ترکی مکن بکشتن من برمکش پچک .سوزنی (دیوان ص 146).
-
حق تعالی
لغتنامه دهخدا
حق تعالی . [ ح َق ق / ح َ ت َ لا ] (اِخ ) خداوند متعال . خدای متعال : کافران مکه را بیم کرد و گفت بر من و بر خداوند من بیرون میائید که حق تعالی شما را بگزد. (ترجمه ٔ تفسیر طبری ).
-
لقانی
لغتنامه دهخدا
لقانی . [ ل َ ] (اِخ ) از شعرای ایران و از مردم استرآباد است و این بیت او راست :بر زبانم حرف تیغ دلستان من گذشت خیر باشد تیز حرفی بر زبان من گذشت .(قاموس الاعلام ترکی ).
-
من
لغتنامه دهخدا
من . [ م َ ] (اِ) هر چیزی که بر درخت بندد مانند گزانگبین و ترنگبین و بیدانگبین و شیرخشت و مانند آن . (برهان ) (از ناظم الاطباء). در زبانهای سامی عموماً این کلمه آمده ، ولی محتمل است که «من » تورات همان «من » نباشد که در قرون وسطی و عصر حاضر بدین نام ...
-
گل افشاندن بر
لغتنامه دهخدا
گل افشاندن بر. [ گ ُ اَ دَ ب َ ] (مص مرکب ) گل پاشیدن بر... گل ریختن بر... : بخت این نکند با من کآن شاخ صنوبر رابنشینم و بنشانم گل بر سرش افشانم .سعدی (طیبات ).
-
مساورة
لغتنامه دهخدا
مساورة. [ م ُ وَ رَ ] (ع مص ) گرفتن سر کسی را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || برجستن بریکدیگر و حمله آوردن . (منتهی الارب ). بر یکدیگر جهیدن چون مار که بر سوار بر می جهد. (اقرب الموارد). || جهیدن و حمله کردن بر کسی ، گویند: ساورتنی الهموم ؛ غمها ب...