کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لاوه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لاوه
لغتنامه دهخدا
لاوه .[ وَ / وِ ] (اِ) لابه . چرب زبانی . لامانی . لابه گری . تملق . (برهان ). چاپلوسی . (لغت نامه ٔ اسدی در کلمه ٔ لامانی ). تبصبص : اما عاقلتر از او در جوال افتعال غماز و نمام شده اند و به محال و عشوه و لاوه ٔ ایشان مغرور گشته . (راحةالصدور راوندی ...
-
واژههای مشابه
-
زج لاوة
لغتنامه دهخدا
زج لاوة.[ زُج ْ ج ُ وَ ] (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ). موضعی است به نجد. (از متن اللغة). جایگاهی است . (از ترجمه ٔ قاموس ). جایی است در نجد. (از معجم البلدان ).
-
لاوه کردن
لغتنامه دهخدا
لاوه کردن . [ وَ / وِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سفید کردن خانه ها با گلابه ٔ لاو. (در اصطلاح مردم قراء اطراف قزوین ).
-
لاوه و لامانی
لغتنامه دهخدا
لاوه ولامانی . [ وَ / وِ وُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) چاپلوسی . لابه گری . رجوع به لاوه و رجوع به لامانی شود.
-
جستوجو در متن
-
اجش
لغتنامه دهخدا
اجش . [ اَ ج َش ش ] (اِخ ) کوشکی از کوشکهای مدینه ، ازآن ِ بنی انیف البلویین نزدیک چاه موسوم به لاوَة. (معجم البلدان ).
-
لابه گری
لغتنامه دهخدا
لابه گری . [ ب َ / ب ِ گ َ ] (حامص مرکب ) تملّق . تبصبص . اسدی در لغت نامه گوید: لامانی و لاوه ، چاپلوسی و لابه گری بود در پذیرفتن و بجا نیاوردن (؟) : هر چه در خانه داشت ما حضری پیشش آورد و کرد لابه گری . نظامی .پس یقین گشتش که مطلق آن سریست چاره او ...
-
بلاوه گر
لغتنامه دهخدا
بلاوه گر. [ ب ِوَ / وِ گ َ ] (ص مرکب ) (از: ب + لاوه + گر) در عبارت زیر از تفسیر ابوالفتوح رازی آمده است و ظاهراً بمعنی تائب و متضرع و زاری کننده و از گناه بازگردنده است : در روایتی آمد که هر پیغمبری که قوم او را هلاک کردند به مکه آمدی با آنکه بلاوه ...
-
لاو
لغتنامه دهخدا
لاو. (اِ) خاک سفیدی را گویند که آن را گلابه سازند و خانه را بدان سفید کنند. (برهان ). خاک سفیدی است که خانه بدان سپید کنند و غالب مردم در ایام بهار خانه های خود بدان صفا دادندی تا در دید و بازدید خانه سیاه و کهنه ننماید و آن را گلابه نیز گویند. (آنند...
-
سابود
لغتنامه دهخدا
سابود. (اِ) ریسمانی را گویند که طفلان در ایام عید نوروز از جائی آویزند و بر آن نشسته در هوا آیند و روند. (برهان ) (آنندراج ). رسنی باشد که اطفال روز عیدو ایام جشن آن را از بام یا از درخت آویخته بر آن نشینند و باد خورند، و آن را بادپیچ و کاز و کازه نی...
-
لامانی
لغتنامه دهخدا
لامانی . (حامص ، اِ) لاف و گزاف و دروغ . (برهان ). گزافه در سخن . منسوب به فریب و دروغ . (غیاث ، از شرح خاقانی ) : چه سستی دیدی از سنت که رفتی سوی بی دینان چه تقصیر آمد از قرآن که گشتی گرد لامانی . سنائی .سخنت را نه عبارت لطیف و نه معنی عروس زشت و حل...
-
چالیک
لغتنامه دهخدا
چالیک . (اِ) نوعی بازی طفلان . نوعی وسیله ٔ بازی مخصوص اطفال . نوعی بازی اطفال که در هر استان ایران بنامی معروف است و اسم مخصوص دارد. نام دو پاره چوب که در بازی مخصوص اطفال بکار میرود. دو پارچه چوب است که اطفال بدان بازی کنند یکی دراز بقدر سه وجب و د...
-
سحاب
لغتنامه دهخدا
سحاب . [ س َ ] (ع اِ) ابر. (دهار) (ترجمان القرآن ). ابری بارنده . (مهذب الاسماء) : یکی کوه بینی سر اندر سحاب که بر وی نپرّید پرّان عقاب . فردوسی .چو تیر از کمان یا چو برق از سحاب همی رفت بی خورد و آرام و خواب . فردوسی .دوستان وقت عصیر است و کباب راه ...
-
الک دولک
لغتنامه دهخدا
الک دولک . [ اَ ل َ دُ ل َ ] (اِ مرکب ) یا الک دلک ، دو پاره چوب است که بدان بازی کنند یکی دراز و دیگری کوتاه . چوب دراز را دولک و کوتاه را الک نامند. (از فرهنگ جهانگیری ذیل چالیک ). بازی الک دولک بدین ترتیب است که طفلی چوبی قریب یک ذرع را که دولک نا...