کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لانه گرفتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لانه گرفتن
لغتنامه دهخدا
لانه گرفتن . [ ن َ / ن ِ گ ِ رِ ت َ ] (ص مرکب ) جای ساختن . آشیان گرفتن . منزل گزیدن : مرغ دل ما ز هر دو عالم اندر بر او گرفت لانه .شیخ مغربی .
-
واژههای مشابه
-
خانه لانه
لغتنامه دهخدا
خانه لانه . [ ن َ / ن ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) خانه . منزل . مسکن . مقر . آلونک .
-
خانه و لانه
لغتنامه دهخدا
خانه و لانه . [ ن َ / ن ِ وَ ن َ / ن ِ ] (ترکیب عطفی ) خانه . منزلگه . || آشیانه . لانه . || خانه ٔ مرغهایی که بر دیوار و کوه باشد.
-
جستوجو در متن
-
نشیمن گرفتن
لغتنامه دهخدا
نشیمن گرفتن . [ ن ِ م َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) خانه کردن . منزل کردن . || نشیمن کردن . لانه کردن . آشیان گرفتن . آشیانه ساختن . || جای گرفتن . نشستن : شد وقت که خلق راه گلشن گیرندمرغان به سر سرو نشیمن گیرند.بنائی (آنندراج ).
-
لازم
لغتنامه دهخدا
لازم . [ زِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از لزوم . واجب . (زمخشری ). فی الاستعمال به معنی الواجب . (تعریفات ). ناگزیر. دربایست . بایا. بایسته . ضرور. کردنی . فریضه . این کلمه با افعال آمدن ، بودن ، داشتن ، شدن ، شمردن ، کردن ، گردانیدن ، گردیدن و گرفتن صرف شود...
-
جاکردن
لغتنامه دهخدا
جاکردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جادادن . || محبوب شدن . در دل کسی جای گرفتن : کردم در جانش جای و نیست دریغاین دل و جان زین بزرگوار مرا. ناصرخسرو.و در دل و چشم خلایق جاکرده و شیرین گردد. (مجالس سعدی ).- امثال : بگذار خودم را جاکنم ببین با تو چها کنم ...
-
گرفتن
لغتنامه دهخدا
گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ](مص ) از ریشه ٔ پارسی باستان گرب اگاربایام (اتخاذکردن ، گرفتن )، ریشه ٔ اوستایی گراب ژریونایتی ، پهلوی گرفتن ، هندی باستان گرابه ، کردی گرتن ، بلوچی ژیرگ و ژیرغ ، سریکلی وغرئیغ - ام و رک هوبشمان ایضاً و نیز پهلوی گریفتن . «تاوار...
-
مأوا
لغتنامه دهخدا
مأوا. [ م َءْ ] (ع اِ) جای بودن و با لفظ دادن و ساختن و گرفتن و به مأوا شدن مستعمل . (آنندراج ). مسکن و منزل و خانه و لانه و جایگاه و مقام و جای اقامت و مکان و جای سکونت . (ناظم الاطباء). رسم الخطی از مأوی : چنان پندارد آن مسکین در اینجاکزین خوشتر...
-
آشیانه
لغتنامه دهخدا
آشیانه .[ ن َ / ن ِ ] (اِ) آشیان و مترادفات آن : مرا خورد خون بود بر جای شیردر آن آشیانه بسان اسیر. فردوسی .بل دهر درختی است نَفْس مرغی وین کالبد او را چو آشیانه . ناصرخسرو.تو زآشیانه ٔ باز سپید خاسته ای ز بازخانه نپرّد بهیچ حالی بوم . سوزنی .ز گرد ر...
-
ارتجال
لغتنامه دهخدا
ارتجال . [ اِت ِ ] (ع مص ) پای کسی گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). || به بدیهه خطبه یا سخن گفتن .ببدیهه گفتن . بالبداهه گفتن . اقتبال . اقتضاب . بی اندیشه ٔ بسیار خطبه و شعر و آنچه بدان ماند بگفتن . (تاج المصادر بیهقی ). بی اندیشه و تأم...
-
خلق
لغتنامه دهخدا
خلق . [ خ َ ] (ع اِ) مردمان . (ناظم الاطباء). مردم . (یادداشت بخط مؤلف ) : همی برآیم با آنکه برنیاید خلق . بوالعباس (از حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ).این چه ترفند است ای بت که همی گوید خلق که سقر باشد فرجام ترا مستقرا. خسروانی .فرزانه تر از تو نبود هرگ...
-
چیدن
لغتنامه دهخدا
چیدن . [ دَ ] (مص )آراستن و ترتیب دادن . (آنندراج ). با ترتیب نهادن مثل چیدن غذا بر سفره (فرهنگ نظام ). به سامان نهادن چیزها. به نظم و ترتیب نهادن چیزها در جایی . به نظم و ترتیب نزد هم گذاردن . منظم کنار هم نهادن چیزها. به نظم و ترتیب آراستن : ظرفها ...
-
محاق
لغتنامه دهخدا
محاق . [ م َ / م ِ/ م ُ ] (ع اِ) آخر ماه یا سه شب اخیر از ماه یا آخرماه که قمر در آن پنهان باشد نه در بامداد آن به نظر آید و نه در شبانگاه آن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سمی لانه طلع مع الشمس فمحقته . (منتهی الارب ). تاریک ماه . آخر ماه قمری ...