کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لامپ ال ای دی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
عقیق
لغتنامه دهخدا
عقیق . [ ع َ ] (اِخ ) قریه ای است در نزدیکی سواکن از ساحل بحر، در بلاد بجاه . محصول آن تمر هندی است .و بر این لغت «ال » داخل نشود. (از معجم البلدان ).
-
بالرفاء والبنین
لغتنامه دهخدا
بالرفاء والبنین . [ بِرْ رَ ءِ وَل ْ ب َ] (ع ق مرکب ) (از: ب + ال + رفاء بمعنی سازواری + و+ ال + بنین بمعنی پسران ) کلمه ای است که در زناشویی گویند، یعنی مجتمع و برچسبان و با رفائیت و آرام باشند و دارای اولادی ذکور گردند. (ناظم الاطباء). و عرب اکراه ...
-
تاج الدین
لغتنامه دهخدا
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) گنجه ای . رجوع به تاج الدین احمدبن خطیب گنجه ای شود.
-
ال
لغتنامه دهخدا
ال .[ اَ ] (اِ) درختچه ای است از جنس کرنوس و سه نوع آن در ایران موجود است : 1 -سیاه ال که در سراسر جنگلهای کرانه ٔ دریای مازندران می روید. 2 - زقال اخته که در جنگل های ارسباران بحال وحشی موجود است . 3 - شفت که در جنگل های ارسباران و بجنورد وجود دارد....
-
مئلاة
لغتنامه دهخدا
مئلاة. [ م ِءْ ] (ع اِ) (از «ال و») خرقه ای که زنان در وقت نوحه بر میان بندند. ج ، مآلی . (منتهی الارب )(از ناظم الاطباء). خرقه ای که زنان به هنگام نوحه بردست گیرند و بدان اشارت کنند. (از اقرب الموارد).
-
عبادیه
لغتنامه دهخدا
عبادیه . [ ع َ دی ی َ ] (اِخ ) فرقه ای از اباضیه اند. (اقرب الموارد). رجوع به اباضیه شود.
-
هردی
لغتنامه دهخدا
هردی . [ هَُ دی ی ] (ع ص نسبی ) از هرد، رنگ کرده .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). زعفرانی . زردچوبه ای .
-
جلال الدین
لغتنامه دهخدا
جلال الدین . [ ج َ لُدْ دی ] (اِخ ) قریه ای است در چهار فرسنگی جنوب ده کهنه . (فارسنامه ).
-
حدادیة
لغتنامه دهخدا
حدادیة. [ ح َدْ دا دی ی َ ] (اِخ ) نام قریه ای است به واسط در بطیحة. (معجم البلدان ).
-
رشیدیه
لغتنامه دهخدا
رشیدیه . [ رُ ش َ دی ی َ ] (اِخ ) نام فرقه ای ازخوارج که منسوبند به رشید نامی . (یادداشت مؤلف ).
-
زبیدیة
لغتنامه دهخدا
زبیدیة. [ زُ ب َدی ی َ ] (اِخ ) قریه ای است به واسط. (تاج العروس ).
-
راشدیة
لغتنامه دهخدا
راشدیة. [ ش ِ دی ی َ ] (اِخ ) قریه ای است در باختر مصر. (از اعلام المنجد).
-
نجم الدین
لغتنامه دهخدا
نجم الدین . [ ن َ مُدْ دی ] (اِخ ) شیخ نجم الدین ساوه ای شاعر. رجوع به نجم (شیخ ...) شود.
-
دیوانی
لغتنامه دهخدا
دیوانی . [ دی ] (ص نسبی ) منسوب است به دیوان که نام کوچه ای است بمرو و عده ای بدان منسوبند. (از انساب سمعانی ).
-
زبیدیة
لغتنامه دهخدا
زبیدیة. [ زُ ب َ دی ی َ ] (اِخ ) محله ای است به بغداد.(منتهی الارب ). محله ای است به بغداد منسوب به زبیده همسر هارون الرشید خلیفه ٔ عباسی . (از تاج العروس ).