کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لاط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لاط
لغتنامه دهخدا
لاط. [ لاطط ] (ع ص ) مرد پلید: لاطٌ ملطٌ؛ آنکه خود خبیث باشد و یارانش نیز خبیث . (منتهی الارب ).
-
واژههای مشابه
-
لأط
لغتنامه دهخدا
لأط. [ ل َءْطْ ] (ع مص ) فرمودن چیزی یا کسی را به کاری و ستهیدن در آن . || گریزان وشتابان گذشتن و التفات نکردن . || سخت و دشوار شدن بر کسی . || تیر زدن بر کسی . || وام بازخواستن و ستهیدن در آن . || دیر نگریستن به کسی چندانکه دور رود و از نظر غائب شو...
-
واژههای همآوا
-
لعط
لغتنامه دهخدا
لعط. [ ل َ ] (ع اِ) پهلوی دیوار وکوه که به مقابلش روند و گذر کنند. (منتهی الارب ).
-
لعط
لغتنامه دهخدا
لعط. [ ل َ ] (ع اِ) خطی که حبشیان بر روی کشند. ج ، العاط. (منتهی الارب ).
-
لعط
لغتنامه دهخدا
لعط. [ ل َ ] (ع مص ) بر پهنای گردن کسی را داغ کردن . || تمام خواستن و نگاه داشتن حق کسی را. || تیر انداختن بر کسی . || چشم زخم رسانیدن . || شتافتن . || چریدن ستور. (منتهی الارب ).
-
لعة
لغتنامه دهخدا
لعة. [ل َع ْ ع َ ] (ع مص ) زن پارسای ملیحه . (منتهی الارب ).
-
لاَّة
لغتنامه دهخدا
لاَّة. [ ل َ ] (ع اِ) مؤنث لأی ̍ [ ل َ آ ] . (منتهی الارب ). رجوع به لأی ̍ [ ل َ آ ] شود.
-
لات
لغتنامه دهخدا
لات . (اِخ ) نام دهی به تنکابن مازندران . (مازندران و استراباد رابینو ص 106 و 107).
-
لات
لغتنامه دهخدا
لات . (اِخ ) نام دهی جزء دهستان حومه ٔ بخش خمام شهرستان رشت در 45 هزارگزی جنوب خاوری خمام . دارای 652 تن سکنه است . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
-
لات
لغتنامه دهخدا
لات . (ص ، اِ) آنکه هیچ ندارد. که هیچ مال ندارد. سخت بی چیز. (در تداول عوام ). || مردی بی سروپا. مردی سخت رذل . و در تداول لوطیان دشنام گونه ای است به معنی فقیرِ بَد. || (اصطلاح شطرنج ) آنکه هیچ مهره برای او نمانده جز شاه . یا شاه با یک یا دو پیاده ....
-
لات
لغتنامه دهخدا
لات . [ ت َ ] (ع حرف ) کلمه ٔ نفی به معنی لیس . و قوله تعالی : لات حین مناص (قرآن 3/38)؛ یعنی نیست گریزگاه و التاء زائدة کما فی ثمت و رُبت او شبهوا لات بلیس و اضمروا فیها اسم الفاعل و لا تکون الامع حین و قد تحذف و هی مرادة کما فی قول مازن بن مالک : ح...
-
لات
لغتنامه دهخدا
لات . [ لات ت ] (اِخ ) نام بتی از قبیله ٔ ثقیف در طائف . (مفاتیح ). نام آن بتی است که ثقیف آن را پرستیدندی . (ترجمان جرجانی ). نام بتی است : و قراء بها ابن عباس و عکرمه و جماعة. سُمی بالذی کان یلت عنده السویق بالسمن ثم خفف . (منتهی الارب ). رجوع به ب...