کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لاس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لاس
لغتنامه دهخدا
لاس . (ص ) ماده ٔ هر حیوان عموماً و ماده ٔ سگ خصوصاً. (برهان ). آن را لاچ نیز گویند. (آنندراج ). اُنثی . مقابل نر. لاج . ماده .- سگ لاس و گربه ٔ لاس ؛ ماده سگ و ماده گربه ٔ به گشن آمده . گشنخواه شده . بفحل آمده . مست .- مثل سگ لاس ؛ سخت متملق . || ...
-
واژههای مشابه
-
زیه لاس
لغتنامه دهخدا
زیه لاس . [ ی ِ ] (اِخ ) پادشاه مملکت بی تی نیه که پس از تجزیه ٔ امپراطوری اسکندرتأسیس یافته بود و در سالهای 250 - 229 ق . م . سلطنت کرد. رجوع به تاریخ ایران باستان ج 3 ص 2151 شود.
-
لاس کازه
لغتنامه دهخدا
لاس کازه . [ زِ ] (اِخ ) امانوئل ، کنت دو. مورخ فرانسوی . مولد قصر لاس کازس (هُت گارُن ). وی با ناپلئون بناپارت هنگام تبعید به سنت هلن همراه بود و خاطرات سنت هلن را او نوشت . (1742 - 1766 م .).
-
لاس نافاس
لغتنامه دهخدا
لاس نافاس . (اِخ ) مؤلف حلل السندسیة آرد: فی بنبلونة کنیسة کبری بدأببنائها کارلس الثالث ملک نبارة سنة 1397، و فی الزاویة الجنوبیةالغربیة من الکنیسة شبکة حدیدیة اصلها سلسلة، کانت تحیط بسرادق الناصر سلطان الموحدین ، اخذت منه فی الهزیمة الکبری التی وق...
-
لاس زدن
لغتنامه دهخدا
لاس زدن . [ زَ دَ ](مص مرکب ) به نظر ریبه در کسی دیدن . ملامسه کردن و دست بازی کردن . ملاعبه کردن به ریبه . رجوع به لاس شود.
-
لاس کازاس
لغتنامه دهخدا
لاس کازاس . (اِخ ) بارتلمه . کشیش بزرگ اسپانیولی . مولد اشبیلیة (1476 -1566 م .).
-
بابی لاس
لغتنامه دهخدا
بابی لاس . (اِخ ) (سَن ) اسقف آنتیوش ،جانشین زبن بحدود قرن سوم م . وی رنج شهادت را بهنگام زجر دس بجان خرید. ذکران وی در 24 ژانویه است .
-
نر و لاس
لغتنامه دهخدا
نر و لاس . [ ن َ رُ ] (ترکیب عطفی ،اِ مرکب ) بندگشاد. کام و زبانه . (یادداشت مؤلف ).- نر و لاس شدن ؛ جفت گیری کردن . (یادداشت مؤلف ).
-
چم لاس آباد
لغتنامه دهخدا
چم لاس آباد.[ چ َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: از مزارع قریه ٔ طایقان قم است . (از مرآت البلدان ج 5 ص 262).
-
واژههای همآوا
-
لعث
لغتنامه دهخدا
لعث . [ ل َ ع َ ] (ع مص ) آهسته رو گران سنگ گردیدن . العث گشتن . (منتهی الارب ).
-
لعس
لغتنامه دهخدا
لعس . [ ل َ ] (اِخ ) موضعی است . (از معجم البلدان ).
-
لعس
لغتنامه دهخدا
لعس . [ ل َ ] (ع مص ) گزیدن به دندان . (منتهی الارب ).
-
لعس
لغتنامه دهخدا
لعس . [ ل َ ع َ ] (ع اِ) سرخی لب که به سیاهی زند. (منتهی الارب ). سیاه لبان که لب ایشان از غایت سرخی به سیاهی زند. (منتخب اللغات ). || سیاهی لب که نیکو نماید. (منتهی الارب ).