کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لازم است پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تب لازم
لغتنامه دهخدا
تب لازم . [ ت َ ب ِ زِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حمای لازم . تب بندی . تب دائم . تب یک بندی . || گاه از آن سل اراده کنند. رجوع به تب و حمی و دیگر ترکیب های این دو شود.
-
لازم آمدن
لغتنامه دهخدا
لازم آمدن . [ زِ م َ دَ ] (مص مرکب ) واجب کردن . رجوع به کلمه ٔ لازم شود : در این مقالت تشبیه لازم آید، پس خدایراجز از این و جز از چنین پندار.ناصرخسرو.
-
لازم بودن
لغتنامه دهخدا
لازم بودن . [ زِ دَ ] (مص مرکب ) بایسته و ضرور بودن . رجوع به کلمه ٔ لازم شود.
-
لازم داشتن
لغتنامه دهخدا
لازم داشتن . [ زِت َ ] (مص مرکب ) بدو نیاز داشتن . رجوع به لازم شود.
-
لازم شدن
لغتنامه دهخدا
لازم شدن . [ زِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) واجب شدن . ضروری شدن . رجوع به کلمه ٔ لازم شود : وگر دانی که این کار فلک نیست فلکبانی ترا لازم شد ایدر. ناصرخسرو.- لازم شدن حجت و برهان و دلیل ؛ ثابت شدن آن .- لازم شدن بیع ؛ مدت خیار آن گذشتن .
-
لازم گرفتن
لغتنامه دهخدا
لازم گرفتن . [ زِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) لازم گرفتن جائی ، مقیم و ملازم آنجا شدن و هماره بدانجا بودن .- لازم گرفتن چیزی یا کسی را؛ پیوسته با او بودن . رجوع به کلمه ٔ لازم شود.
-
لازم الاجرا
لغتنامه دهخدا
لازم الاجرا. [ زِ مُل ْ اِ ] (ع ص مرکب ) (از: لازم + اجراء) که اجراء آن واجب باشد.
-
جستوجو در متن
-
قیاس استثنایی
لغتنامه دهخدا
قیاس استثنایی . [ س ِ اِ ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح منطق ) و آن عبارت است از قیاسی که نتیجه یا نقیض آن بعینه در مقدمتین مذکور باشد و بعبارت دیگر یکی از دو مقدمه نتیجه یا نقیض آن باشد چنانکه گویند «اگر این انسان باشد حیوان است » که از وضع م...
-
شجون
لغتنامه دهخدا
شجون . [ ش ُ ] (ع مص ) لازم و متعدی است . اندوهگین کردن . || اندوهگین شدن . (از منتهی الارب ).
-
باید
لغتنامه دهخدا
باید. [ ی َ ] (ق ) حکماً. البته . بطور لزوم . (ناظم الاطباء). || (فعل ) بایسته است . شاید. ضرورت است . ضرور و لازم میشود. (فرهنگ نظام ).
-
حرف دخیل
لغتنامه دهخدا
حرف دخیل . [ ح َ ف ِ دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یکی از حروف قافیه است . شمس قیس گوید: هرحرف متحرک که میان تأسیس و رَوی ّ افتد آنرا دخیل خوانند، از بهر آنکه بمیان دو حرف لازم درآمده است ، و او بجنس خویش لازم نیست و روا باشد که به حرف دیگر متبدل شود...
-
واجب دانستن
لغتنامه دهخدا
واجب دانستن . [ ج ِ ن ِ ت َ ] (مص مرکب ) لازم دانستن . لازم شمردن : و ندانیم که آنچه بدل ما آمده است حقیقت است یا نه اما واجب دانیم که در هر چیزی که از آن راحتی و فراغتی بدل وی پیوندد مبالغتی تمام باشد. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 90).
-
ملزوم
لغتنامه دهخدا
ملزوم . [ م َ ] (ع ص ) لازم گرفته . (مهذب الاسماء). لازم گردیده . (آنندراج ). لازم شده . (ناظم الاطباء). مقابل لازم : مرا گر دل دهی ور جان ستانی عبادت لازم است و بنده ملزوم . سعدی . || پیوسته . (آنندراج ).هر آنچه پیوسته با کسی و یا چیزی باشد و از آن ...
-
صدی
لغتنامه دهخدا
صدی ٔ. [ ص َ ] (ع ص ) فلان ٌ صاغرٌ صَدی ٌٔ؛ یعنی او را ننگ و ناکسی لازم است . (منتهی الارب ).