کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لئامت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لئامت
لغتنامه دهخدا
لئامت . [ ل َ م َ ] (ع اِمص ) ناکسی . (منتهی الارب ). دنائت . || بخیلی . (منتهی الارب ). لئیمی . زُفتی . || بخل . شح . ضد کرم .
-
جستوجو در متن
-
لاَّمت
لغتنامه دهخدا
لاَّمت . [ ل َ م َ ] (ع اِمص ) رجوع شود به لئامت .
-
لیامت
لغتنامه دهخدا
لیامت . [ م َ ] (ع مص )ملامت کردن ، از لوم . (غیاث ). و رجوع به لئامت شود.
-
لچری
لغتنامه دهخدا
لچری . [ ل َ چ َ ] (حامص ) شح ّ. لئامت . خست . || شوخگنی .
-
گدازادگی
لغتنامه دهخدا
گدازادگی . [ گ َ / گ ِ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) گدازاده بودن . || مجازاً پستی . لئامت . خست .
-
نان کوری
لغتنامه دهخدا
نان کوری . (حامص مرکب ) کفران . نمک ناشناسی . رجوع به نان کور شود. || لئامت . خست . دنائت .
-
خنسری
لغتنامه دهخدا
خنسری . [ خ َ س َ را ] (ع اِمص ) ضلالت . || هلاکت . || غدر. || لئامت . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
نان نخور
لغتنامه دهخدا
نان نخور. [ ن َ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) ممسک .لئیم . پست . که دارد و نمیخورد. که بغایت ممسک است . که نان خودش از گلویش پائین نمیرود از غایت لئامت .
-
یهودی بازی
لغتنامه دهخدا
یهودی بازی . [ ی َ ] (حامص مرکب ) (اصطلاح عامیانه ) بازی یهودیان درآوردن . به کردار یهودیان دست یازیدن . کنایه است از سخت خست و لئامت نمودن . (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به یهودی شود.
-
راتی
لغتنامه دهخدا
راتی . (حامص ) رادی . رادمردی .در اوستا راتی آمده از مصدر «را» که بمعنی بخشیدن ودادن است . اراتی با حرف نفی «اَ» بمعنی نارادی یا ناجوانمردی و لئامت است . (فرهنگ ایران باستان ص 95).
-
شطارة
لغتنامه دهخدا
شطارة. [ ش َ رَ ] (ع اِمص ) شطارت . چالاکی . (ناظم الاطباء). || بی باکی . (ناظم الاطباء). رجوع به شطارت شود. || ترک موافقت مردمان از جهت لئامت و خباثت . (ناظم الاطباء).
-
مدخلی
لغتنامه دهخدا
مدخلی . [ م ُ خ َ ] (حامص ) لئامت . پستی . بخل . فرومایگی . مدخل بودن : آفتاب جودت ار نور افکند بر مدخلی در زمان چون سایه بگریزد ز طبعش مدخلی .سوزنی .
-
اوضع
لغتنامه دهخدا
اوضع. [ اَ ض َ ] (ع ن تف ) فرومایه تر و پست تر. (ناظم الاطباء). وضیعتر.- امثال :اوضع من ابن قرضع ، و ابن قرضع مردی از اهل یمن بوده که در لئامت و پستی بوی مثل زنند. رجوع به مجمعالامثال میدانی شود.
-
گرانجانی
لغتنامه دهخدا
گرانجانی . [ گ ِ ] (حامص مرکب ) سستی و کاهلی . (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به گرانجان شود. || سخت جانی . رجوع به گرانجان شود.باد با عزم او گرانجانی است خاک با حلم او سبکباری است . (جهانگشای جوینی ). || پوست کلفتی . مقاومت . استقامت . || بخل . امساک . لئ...