کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قی آور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قی کردن
لغتنامه دهخدا
قی کردن . [ ق َ / ق ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خورده را از دهان بیرون آوردن . استفراغ کردن . برگرداندن مواد غذایی و مواد مترشح داخل معده از دهان به خارج . علت قی کردن مربوط به فشاری است که بواسطه ٔ انقباض عضله ٔ حجاب حاجز و عضلات شکم روی کیسه ٔ معده وارد ...
-
قی گرفتن
لغتنامه دهخدا
قی گرفتن . [ ق َ / ق ِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) حالت قی دست دادن کسی را. || پوشیده شدن از قی . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به قی گرفته شود.
-
قی آرنده
لغتنامه دهخدا
قی آرنده . [ ق َ رَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) مقیی و هر چیزی که قی آرد. (ناظم الاطباء).
-
قی گرفته
لغتنامه دهخدا
قی گرفته . [ ق َ / ق ِ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) بقی آمده . بحالت قی افتاده . || پوشیده از قی . مستور از ورقه ای از چرک و ریم . (فرهنگ فارسی معین ) : با چشمهای قی گرفته اش به من نگاه کرد و لبخندی زد. (فرهنگ فارسی معین از چشمهایش علوی ص 176).
-
جستوجو در متن
-
مقیئات
لغتنامه دهخدا
مقیئات . [ م ُ ق َی ْ ی ِ ] (ع ص ، اِ) ادویه ٔ قی آور. (آنندراج ). داروهای قی آور. (ناظم الاطباء). و رجوع به مقیی ٔ و مقیئة شود.
-
مهوع
لغتنامه دهخدا
مهوع . [ م ُ هََ وْ وِ ] (ع ص ) دل آشوب . قی آور. اشکوفه آور. آنچه باعث بهم برآمدن دل و استفراغ شود. || نفرت انگیز.
-
قیاء
لغتنامه دهخدا
قیاء. [ ق ُ ] (ع اِمص ) قی . (منتهی الارب ). اسم است قی را. (از اقرب الموارد). || (اِ) داروی قی آور. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
مقی
لغتنامه دهخدا
مقی ٔ. [ م ُ ] (ع ص ) دواء مقی ٔ؛ داروی قی آور. (ناظم الاطباء).
-
امتیک
لغتنامه دهخدا
امتیک . [ اِ م ِ ] (فرانسوی ، اِ) داروی قی آور که از ترترات دو پتاس و انتیمون ترکیب شده . (فرهنگ فارسی معین ) (از ناظم الاطباء).
-
مقیی
لغتنامه دهخدا
مقیی ٔ. [ م ُ ق َی ْ ی ِءْ ] (ع ص ) داروی قی آور. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). قی آورنده . دارویی که شکوفه افتادن را خورند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). دوایی که خاصیت آن تحریک رطوبات است به سمت بالای معده تا از دهان خارج شود. ...
-
زاج سوری
لغتنامه دهخدا
زاج سوری . [ ج ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زاج سرخ . بسیار شبیه میطرانا است و جمعی بغلط آنها را یکی دانسته اند. دارای بوئی تند و قی آور است . جوف یک نوع از زاج سوری که در مصر بدست می آید تیره ٔ متخلخل وجوف نوع دیگری از آن روشن و شفاف است . این دو نوع...
-
امتین
لغتنامه دهخدا
امتین . [ اِ م ِ ] (فرانسوی ، اِ) ماده ای است بشکل فلسهای قهوه ای رنگ که آنرا از ریشه ٔ اپیکا بدست آرند. طعمش تلخ است و در آب گرم زود حل میشود و در 50 درجه حرارت ذوب میگردد. قی آور است و بر ضد اسهال بکار میرود. (از فرهنگ فارسی معین ) (گیاه شناسی حسین...
-
کنگرزد
لغتنامه دهخدا
کنگرزد. [ ک َ گ َ زِ / زَ ] (اِ مرکب )صمغ کنگر است و آن را کنگری هم می گویند خوردن آن به آسانی قی و استفراغ آورد به عربی صمغالحرشف و تراب القی خوانند. (برهان ) (آنندراج ). اسم فارسی صمغالحرشف است که به فارسی کنگرزد نامند. (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). کنگ...
-
کچوله
لغتنامه دهخدا
کچوله . [ ک ُ ل َ / ل ِ ] (اِ) اسم فارسی اذاراقی است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). قاتل الکلب . (بحر الجواهر). خانق الکلب . کُچُلَه . (یادداشت مؤلف ). کچلا. کوچوله . ازاراقی . (فرهنگ فارسی معین ). گیاهی است از تیره ٔ خرزهره که چندین گونه دارد و همه قی آور...