کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قیچی زدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قیچی زدن
لغتنامه دهخدا
قیچی زدن . [ ق َ / ق ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) با قیچی بریدن . برش دادن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
واژههای مشابه
-
قیچی باغبانی
لغتنامه دهخدا
قیچی باغبانی . [ ق َ /ق ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نوعی قیچی برای گرفتن سرهای شاخه های درخت .
-
قیچی در
لغتنامه دهخدا
قیچی در. [ ق ِ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پایین ولایت بخش فریمان شهرستان مشهد، دارای 144 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول آن غلات ، بنشن است . راه فرعی به شوسه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
جستوجو در متن
-
چمن زنی
لغتنامه دهخدا
چمن زنی . [ چ َ م َ زَ ] (حامص مرکب ) پیراستن و کوتاه کردن چمن . زدن و بریدن زیادتی و بلندیهای چمن باغ با باغچه یا ابزار مخصوص این کار. عمل باغبان در پیراستن چمن . || (اِ مرکب ) ماشین چمن زنی که با آن چمن را برند. || قیچی چمن زنی . قیچی مخصوص بریدن چ...
-
نوک
لغتنامه دهخدا
نوک . [ ن َ / نُو / نو / نُک ْ ] (اِ) منقار مرغان . (انجمن آرا) (از برهان )(ناظم الاطباء). تک . نک . نول . شند. چِنگ : طرفه مرغم ز شکل طرفه نمای که پرم در سراست و نوک به پای . امیرخسرو.کرمکی چون ز آب بنمودی نوک کردی دراز و بربودی . جامی .- امثال : مر...
-
دوختن
لغتنامه دهخدا
دوختن . [ ت َ ] (مص ) (مصدر دیگر یا حاصل مصدر آن دوزش و دوزندگی و مصدرمرخم آن دوخت است ). دوزیدن . پیوند دادن و متصل کردن پارچه های جامه و جز آن با سوزن و نخ بهم . (ناظم الاطباء) (از برهان ). خیاطة. (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). حوص . حیاصة. (تاج المص...
-
مقراض
لغتنامه دهخدا
مقراض . [ م ِ ] (ع اِ) ناخن پیرای . (مهذب الاسماء). گاز. (صراح ). دوکارد. (دهار). گاز و دوکارد، وهما مقراضان . ج ، مقاریض . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). افزار معروف که بدان جامه و کاغذ و امثال آن می برند و آن را در عرف هند کترنی گویند. (آنندراج ...
-
گاز
لغتنامه دهخدا
گاز.(اِ) مقراض بریدن طلا و نقره . مقراض . (صراح ). مقراض موچنه . مقراض کاغذ: مفرض و مفراض ، گاز که بدان آهن وسیم و زر تراشند. قِطاع . (منتهی الارب ) : و یا چو گوشه و دینار جعفری بمثل که کرده باشد صراف از او به گاز جدا. منوچهری .گر چنویک صیرفی بودی و ...
-
ریش
لغتنامه دهخدا
ریش . (اِ) لحیه . (دهار) (ترجمان القرآن ). محاسن . موهای چانه و گونه ها. (ناظم الاطباء). محاسن . دف و سفره از تشبیهات اوست . (آنندراج ). مجموع مویی که بر زنخ و اطراف رخسار برآید. صاحب براهین العجم گوید: باید دانست که ریشی که به معنی موی زنخ است فارسی...