کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قیه کشیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قیه کشیدن
لغتنامه دهخدا
قیه کشیدن . [ ی َ/ ی ِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) آوازی خاص که در جشن های عروسی و غیره کشند و بیشتر اکراد و الوار و روستائیان . (یادداشت مؤلف ). جیغ کشیدن بهنگام جشن (مانند عروسی ، مخصوصاً از طرف زنان ). (فرهنگ فارسی معین ).
-
واژههای مشابه
-
گگجه قیه
لغتنامه دهخدا
گگجه قیه . [ گ ُ ج ِ ق َی ْ ی َ / ی ِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان ایجرود بخش مرکزی شهرستان زنجان ، واقع در 46هزارگزی جنوب باختری شهر زنجان و 6هزارگزی راه عمومی . هوای آن سرد و دارای 807 تن سکنه است . آب آنجا از رود ده شیر تأمین میشود. محصول آن غلات ...
-
کسلان قیه
لغتنامه دهخدا
کسلان قیه . [ ک َ ق َ ی ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خدابنده لو از توابع قروه در استان کردستان . کوهستانی است و400تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
ساری قیه
لغتنامه دهخدا
ساری قیه . [ ق َ ی َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان ایجرود بخش مرکزی شهرستان زنجان ، واقع در 51 هزارگزی جنوب خاوری سی پل . کوهستانی ، سردسیر، آب آن از چشمه . محصول آن غلات و بن شن و لبنیات است ، 150 تن سکنه دارد که به زراعت و گله داری اشتغال دارند. ...
-
ساری قیه
لغتنامه دهخدا
ساری قیه . [ ق َ ی َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهار اویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه ، واقعدر 35 هزارگزی شمال باختری قره آغاج ، و 7 هزارگزی شمال راه شوسه ٔ مراغه به میانه . کوهستانی ، هوای آن معتدل و مالاریائی آب آن از چشمه سارها. محصول آن غلات و ن...
-
ساری قیه
لغتنامه دهخدا
ساری قیه . [ ق َ ی َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خروسلو بخش گرمی شهرستان اردبیل ، واقع در 22 هزارگزی جنوب باختری گرمی ، و یک هزارگزی راه شوسه ٔ گرمی به اردبیل . جلگه ای و گرمسیر، آب آن از چشمه . محصول آن غلات و حبوبات است ، 131 تن سکنه دارد که به زراع...
-
ساری قیه
لغتنامه دهخدا
ساری قیه . [ ق َ ی َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رودقات بخش مرکزی شهرستان مرند، واقع در 44 هزارگزی خاور مرند و 12 هزارگزی راه شوسه ٔ تبریز به اهر کوهستانی و سردسیر، آب آن از چشمه و محصول آن غلات است ،118 تن سکنه دارد که به زراعت و گله داری مشغولند. را...
-
ساری قیه
لغتنامه دهخدا
ساری قیه . [ ق َ ی َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سراجو بخش مرکزی شهرستان مراغه ، واقع در 34 هزارگزی جنوب خاوری مراغه ، و 8 هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ مراغه به سراسکند. کوهستانی ، هوای آن معتدل مالاریائی ، آب آن از رودخانه ٔ لیلان و چشمه . محصول آن غلات ،...
-
ساری قیه
لغتنامه دهخدا
ساری قیه . [ ق َ ی َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گاودول بخش مرکزی شهرستان مراغه ، واقع در 24 هزارگزی جنوب مراغه ، و 6 هزارگزی خاور راه شوسه ٔ مراغه به میاندوآب . دره ای ، هوای آن معتدل و مالاریائی ، آب آن از قنات . محصول آن غلات و نخود است ، 80 تن سکن...
-
ساری قیه
لغتنامه دهخدا
ساری قیه . [ ق َ ی َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نیر بخش مرکزی شهرستان اردبیل ، واقع در 40هزارگزی جنوب باختری اردبیل ، و یک هزارگزی راه شوسه ٔ تبریز به اردبیل . کوهستانی ، هوای آن معتدل ، آب آن از چشمه و رودخانه ٔ بالخلو، و محصول آن غلات و حبوبات ، و ...
-
ساری قیه
لغتنامه دهخدا
ساری قیه . [ ق َ ی َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ینگجه ٔ بخش مرکزی شهرستان سراب ، واقع در 8 هزارگزی شمال باختر سراب ، و 7 هزارگزی راه شوسه ٔ سراب به تبریز. کوهستانی و هوای آن معتدل ،آب آن از رودخانه . محصول آن غلات و حبوبات است ، 126 تن سکنه دارد که ب...
-
یاریم قیه
لغتنامه دهخدا
یاریم قیه . [ ق َ ی ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش حومه ٔ شهرستان خوی با 456 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
ویران قیه
لغتنامه دهخدا
ویران قیه . [ ق َ ی َ ] (اِخ ) دهی است جزو دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه واقعدر 30 هزارگزی جنوب شوسه ٔ مراغه به میانه ، دارای 127 تن سکنه . رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 شود.
-
چات قیه
لغتنامه دهخدا
چات قیه . [ ق َ ] (اِخ ) دهی از بخش نمین شهرستان اردبیل واقع در 16 هزارگزی شمال اردبیل و 8 هزارگزی راه ارابه رو گرمی اردبیل .کوهستانی ، معتدل با 171 تن سکنه ، آب آن از چشمه ، محصول آنجا غلات و حبوبات . شغل اهالی زراعت و گله داری ، راه آن مالرو. (فرهن...