کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قیافه گرفتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قیافه گرفتن
لغتنامه دهخدا
قیافه گرفتن . [ ف َ /ف ِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) خود را گرفتن . ژست گرفتن . (فرهنگ فارسی معین ): تو نمیدانی چطور قیافه بگیری .
-
واژههای مشابه
-
شیرین قیافه
لغتنامه دهخدا
شیرین قیافه . [ ف َ / ف ِ ] (ص مرکب ) شیرین شمایل . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به شیربن شمایل شود. || خوشرو. (فرهنگ فارسی معین ).
-
قیافه شناس
لغتنامه دهخدا
قیافه شناس . [ ف َ / ف ِ ش ِ] (نف مرکب ) آنکه از ظواهر به بواطن پی برد. آنکه از صورت به سیرت راه یابد. رجوع به قیافه شناسی شود.
-
قیافه شناسی
لغتنامه دهخدا
قیافه شناسی . [ ف َ / ف ِ ش ِ ] (حامص مرکب ) علمی است معروف که از صورت پی به سیرت برند و آن را فراست نیز خوانند. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). قیافه شناسی بر دو گونه است : قیافه شناسی از اثر که آن را در عربی عیافة گویند، و قیافه شناسی از بشره و کیفیات ص...
-
خوش قیافه
لغتنامه دهخدا
خوش قیافه . [ خوَش ْ/ خُش ْ ف َ / ف ِ ] (ص مرکب ) خوش ترکیب . خوش صورت و بدن . خوش هیکل . نیکودیدار. زیبااندام . مقابل بدقیافه .
-
جستوجو در متن
-
یپرم
لغتنامه دهخدا
یپرم . [ ی ِ رِ ] (اِخ ) یفرم خان ارمنی ، در حدود سالهای 1865 تا 1869 م . در روستای بارسون از توابع گنجه در خانواده ٔ کارگر تنگدستی زاده شد. تحصیلات منظمی نکرد. در 16سالگی با توطئه گران مسلح آشنا شد. به سال 1887 م . هنگامی که به اتفاق یک دسته ٔ 25 نف...
-
هاری
لغتنامه دهخدا
هاری . (حامص ) صفت هار. حالت و چگونگی هار. دیوانگی خاصه در سگ . هار و دیوانه بودن . || داءالکلب . بیماری سگ هار. بیماری که از سگ و گرگ به انسان سرایت کند. این بیماری عفونی است که بواسطه ٔ یک ویروس فیلتران تولید میشود و بوسیله ٔ تحریکات عصبی که مهمتری...
-
زجر
لغتنامه دهخدا
زجر. [ زَ ] (ع مص ) بازداشتن و منع کردن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از غیاث اللغات ). باز داشتن کسی را و نهی کردن . (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). از کاری بازکردن . (المصادر زوزنی ص 22) (دهار). منع. نهی . و این لغت دراصل بمعنی راندن بوسیله ٔ بانگ ...
-
چهره
لغتنامه دهخدا
چهره . [ چ ِ رَ / رِ ] (اِ) صورت و روی آدمی باشد. (برهان ). روی . (آنندراج ). صورت و روی آدمی راگویند. (از انجمن آرا). رخ . روی . صورت . سیما. (ناظم الاطباء). رو. دیدار. رخسار. عارض . مُحَیّ̍ا. وجه . چهر. سیما. لقاء. طلعت . (یادداشت مؤلف ) : آراسته ...
-
تداعی معانی
لغتنامه دهخدا
تداعی معانی . [ ت َ ی ِ م َ ] (ترکیب اضافی ،اِمص مرکب ) یکی از اعمال نفس ، که بدان تصور یک معنی ، معنی دیگر را به خاطر آرد. آقای دکتر سیاسی آرند: ... این طور برمی آید که بعضی نفسانیات با روابطی مخصوص چنان پیوستگی بهم پیدا میکند که هرگاه یکی از آنها د...
-
چهر
لغتنامه دهخدا
چهر. [ چ ِ ] (اِ) چهره . (از شرفنامه ٔمنیری ). صورت (دهار). روی را گویند که به عربی وجه خوانند. (برهان ) (آنندراج ). دورخ . دو رخسار. رخ . رخسار. رخساره . رو. روی . سیما. صورت . طلعت . عارض . عذار.قدام . لقاء. منظر. منظره . وجه . (یادداشت مؤلف ). ای...
-
آهنگ
لغتنامه دهخدا
آهنگ . [ هََ ] (اِ) قصد. عزم . عزیمت . عمد. (ادیب نطنزی ). تعمد. نیت . بسیج . تأمیم . استواء. اندیشه .توجه به . برفتن بسوی . حرد. نحو. اراده : خسرو غازی آهنگ بخارا داردزده از غزنین تا جیحون تاژ و خرگاه . بهرامی .بد گشت چرخ با من بیچاره وآهنگ جنگ دار...