کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قِيَامٌ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قیام
لغتنامه دهخدا
قیام . (ع مص ) معتدل شدن . (ازاقرب الموارد). || بسته شدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). قام الماء؛ بسته شد آب . (منتهی الارب ). || ایستاده شدن ستور از سستی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). قامت علیه الدابة؛ کلت فلم تبرح مکانها. || دوام و ثبوت...
-
قیام
لغتنامه دهخدا
قیام . [ ق َی ْ یا] (ع ص ) قَیّوم . (منتهی الارب ). رجوع به قیوم شود.
-
قیام
لغتنامه دهخدا
قیام . [ ق ُی ْ یا ] (ع ص ، اِ) ج ِ قائم . (منتهی الارب ). رجوع به قائم شود.
-
قیام کردن
لغتنامه دهخدا
قیام کردن .[ ک َ دَ ] (مص مرکب ) برخاستن . ایستادن : قیام خواستمت کرد و عقل میگویدمکن که شرط ادب نیست پیش سرو قیام .سعدی .- قیام کردن به کاری ؛ آن را بنحو شایسته انجام دادن : در این مقام اگر می مقام باید کردبه کار خویش نکوتر قیام باید کرد. ناصرخسرو....
-
قیام الدین
لغتنامه دهخدا
قیام الدین . [ مُدْ دی ] (اِخ ) شاعر اصفهانی ، متخلص به حیرت . رجوع به حیرت شود.
-
قیامت قیام
لغتنامه دهخدا
قیامت قیام . [ م َ ] (ص مرکب ) آنکه قیامت برپا کند. (فرهنگ فارسی معین ).
-
جستوجو در متن
-
پذیرائی
لغتنامه دهخدا
پذیرائی . [ پ َ ] (حامص ) قبول . پذرفتاری . || شنوائی . || قیام بخدمت مهمان . || پذیرائی کردن ؛ قیام کردن بخدمت مهمان .
-
افتکال
لغتنامه دهخدا
افتکال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) مبالغه کردن در کار خود و نیک قیام ورزیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مبالغه کردن در کاری و نیک قیام ورزیدن . (آنندراج ). احتفال در کار. (از اقرب الموارد).
-
چغمونستن
لغتنامه دهخدا
چغمونستن . [ چ َ ن ِ ت َ ] (هزوارش ، مص ) بلغت زند و پازند بمعنی استادن باشد که بعربی قیام خوانند. (برهان ) (آنندراج ). بلغت زند استادن و قیام کردن . (ناظم الاطباء).
-
واماند
لغتنامه دهخدا
واماند. (اِمص مرکب ) بقا. قیام . || (مص مرکب مرخم ) باقیماندن . (غیاث اللغات از شرح اسکندرنامه ) (آنندراج ).
-
حفندد
لغتنامه دهخدا
حفندد. [ ح َ ف َ دَ ] (ع ص ، اِ) خداوند مال نیک قیام کننده ٔ به آن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
قابضی
لغتنامه دهخدا
قابضی . [ ب ِ ] (حامص ) تحصیل مالیات دیوانی کردن : اکثر اوقات به صاحبجمعی و قابضی قیام مینمود. (دستور الوزراء ص 453).
-
فهفاه
لغتنامه دهخدا
فهفاه . [ ف َ ] (ع ص ) مرد نیکو سیاست شتران . (منتهی الارب ). نیکو قیام کننده در مال . (از اقرب الموارد).
-
قوم
لغتنامه دهخدا
قوم . [ ق َ ] (ع مص ) به همه ٔ معانی رجوع به قیام (مص ) شود. || (اِمص ) اقامت . (از اقرب الموارد).