کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قِلّق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قلق
لغتنامه دهخدا
قلق . [ ق َ ل َ] (ع مص ) بی آرام شدن و جنبیدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ): قَلِق َ الرجل قلقا؛ انزعج و اضطرب . (اقرب الموارد). || (اِمص ) بی آرامی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ). اضطراب . (اقرب الموارد). || تنگ دلی . (تاج المصاد...
-
قلق
لغتنامه دهخدا
قلق . [ ق َ ل ِ ] (ع ص ) بی آرام . (منتهی الارب ). مضطرب البال . (اقرب الموارد): رجل قلق ؛ مرد بی آرام . (منتهی الارب ). امراءة قلق الوشاح ؛ زن جنبان گردن بند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
قلق
لغتنامه دهخدا
قلق . [ ق ِ ل ِ ] (اِ) خوی .عادت . سلیقه . شیمه . خوی در حیوان و گاهی در آدمی .- قلق کسی را به دست آوردن ؛ رجوع به ترکیب بعدی شود.- قلق کسی را پیدا کردن ؛ رگ خواب کسی را پیدا کردن . چم کسی را پیداکردن .
-
قلق
لغتنامه دهخدا
قلق . [ ق ُل ْ ل ُ ] (اِ) چیزی چون جلد و جامه ٔ قرآن که زنان در آن نخ و سوزن نهند. (یادداشت مؤلف ). کیسه مانندی شبیه به پاکت که زنان دارند از قماش دوخته و بر آن قیطان و ریسمانی که چندبار پیرامون آن گردد بستن را و در آن سوزن ونخ و انگشتانه و موم گذار...
-
قلق
لغتنامه دهخدا
قلق .[ ق ِل ْ ل ِ ] (ع اِ) من طیرالماء. (اقرب الموارد).
-
خوش قلق
لغتنامه دهخدا
خوش قلق . [ خوَش ْ / خُش ْ ق ِ ل ِ ] (ص مرکب ) خوش خوی . مقابل بدخلق و بدخوی . (یادداشت مؤلف ). خوشرفتار. با رفتاری غیرسرکش .
-
واژههای همآوا
-
غلق
لغتنامه دهخدا
غلق . [ غ َ ل َ ] (ع مص ) غلق رهن در دست مرتهن ؛ حق مرتهن گردیدن . و این وقتی باشد که راهن شروط فک رهن رابر وقت آن نتواند، و فی الحدیث : لایغلق الرهن ؛ ای لایهلک . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || غلق نخلة؛ منقطع گردیدن بار درخت خرما از کرم افتاد...
-
غلق
لغتنامه دهخدا
غلق . [ غ َ ل ِ ] (ع ص ) سخن دشوار و مشکل . (منتهی الارب ): کلام غلق ؛ سخن مشکل . (از اقرب الموارد). || آنکه سخت مجادله کند. (دزی ج 2 ص 224).
-
غلق
لغتنامه دهخدا
غلق . [ غ ُ ل ُ ] (ع ص ) باب غلق ؛ دری بسته . (مهذب الاسماء). در بسته . و آن فُعُل به معنی مفعول است . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). مغلق . (اقرب الموارد).
-
غلق
لغتنامه دهخدا
غلق . [ غ ُل ْ ل ُ ] (ترکی ، اِ) حق العملی که فراش از کسی که برای او کار میکند میگیرد. قُلﱡق . || خدمتکاری . بندگی . || درتداول عامه جریمه ٔ مالیاتی است و گیرنده ٔ آن را غلقچی گویند. قُلﱡق : هم چوب را خورد و هم غلق را داد.
-
غلق
لغتنامه دهخدا
غلق .[ غ َ ] (ع مص ) غلق باب ؛ بستن در را. این کلمه لثغة یا لغت ردیه ای در اِغلاق است . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). دربستن . (غیاث اللغات ). || غلق در زمین ؛ دور رفتن . (منتهی الارب ). اِمعان . (اقرب الموارد). || (اِمص ) بستگی در. اسم است اِغلا...
-
قلق
لغتنامه دهخدا
قلق . [ ق َ ل َ] (ع مص ) بی آرام شدن و جنبیدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ): قَلِق َ الرجل قلقا؛ انزعج و اضطرب . (اقرب الموارد). || (اِمص ) بی آرامی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ). اضطراب . (اقرب الموارد). || تنگ دلی . (تاج المصاد...
-
قلق
لغتنامه دهخدا
قلق . [ ق َ ل ِ ] (ع ص ) بی آرام . (منتهی الارب ). مضطرب البال . (اقرب الموارد): رجل قلق ؛ مرد بی آرام . (منتهی الارب ). امراءة قلق الوشاح ؛ زن جنبان گردن بند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
قلق
لغتنامه دهخدا
قلق . [ ق ِ ل ِ ] (اِ) خوی .عادت . سلیقه . شیمه . خوی در حیوان و گاهی در آدمی .- قلق کسی را به دست آوردن ؛ رجوع به ترکیب بعدی شود.- قلق کسی را پیدا کردن ؛ رگ خواب کسی را پیدا کردن . چم کسی را پیداکردن .