کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قِرِشمال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قرشمال
لغتنامه دهخدا
قرشمال . [ ق ِ رِ ] (ص ، اِ) غربال بند. کولی . || مجازاً، بی حیا. بی شرم . (لهجه ٔقزوینی ). در بهار عجم و آنندراج آمده : به فتحتین ، مطربان همراهی کاولیها از بحر طویلی که شیخ ابوالفیض فیضی متضمن لغات متضاده در هجو تصنیف نموده معلوم شدکه زبان این جماع...
-
کولی قرشمال
لغتنامه دهخدا
کولی قرشمال . [ ک َ / کُو ق ِ رِ ] (اِ مرکب ) نام طایفه ای از کولیها. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کولی شود. || (ص مرکب ) دشنام گونه ای است به زن یا دختری که بسیار داد و فریاد کند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کولی (معنی دوم ) شود.
-
واژههای همآوا
-
غرشمال
لغتنامه دهخدا
غرشمال . [ غ ِ رِ ] (ص ، اِ) نام گروهی مردم است در ایران و هند که دائماً در حرکت هستند و اسباب چلنگری و غربال میفروشند و ایشان را نفر و فیوج و کولی و غربتی هم گویند. بعضی از اهل لغت آن را با قاف ضبط کردند لیکن زبان ایل مذکور فارسی است پس نامشان هم فا...
-
قرشمال
لغتنامه دهخدا
قرشمال . [ ق ِ رِ ] (ص ، اِ) غربال بند. کولی . || مجازاً، بی حیا. بی شرم . (لهجه ٔقزوینی ). در بهار عجم و آنندراج آمده : به فتحتین ، مطربان همراهی کاولیها از بحر طویلی که شیخ ابوالفیض فیضی متضمن لغات متضاده در هجو تصنیف نموده معلوم شدکه زبان این جماع...
-
جستوجو در متن
-
غریب اشمار
لغتنامه دهخدا
غریب اشمار. [ غ َ اِ ] (ن مف مرکب ) در عداد غربا. در شمار غریبان : این غریب اشمار را نبود وفا. مولوی .رجوع به غریب شمار شود.|| غرشمال . قرشمال .
-
غربتی
لغتنامه دهخدا
غربتی . [ غ ُ ب َ ] (ص نسبی ، اِ) کولی . غربال بند. لولی . قرشمال . توشمال . لولی . زط. قره چی (یا غره چی ). چینگانه . رجوع به لولی شود. || در تداول مردم شیراز، غیر شیرازی .
-
سوزمانی
لغتنامه دهخدا
سوزمانی . (ص )زن تبه کار. لولی . لوری . کولی . غربال بند. قرشمال . چیگانه . غربتی . (یادداشت بخط مؤلف ). || دشنامی است سخت بی ادبانه زن را. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
چینگانه
لغتنامه دهخدا
چینگانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) ترکی شده ٔ کلمه ٔ اروپائی تزیکان یا تسیگان سوزمانی . غربال بند. فیج . فیوج . غره چی . قرشمال .کولی . لوری . لولی . کوچ وبلوچ . (یادداشت مؤلف ). رجوع به لوری و لولی شود.
-
نور
لغتنامه دهخدا
نور. [ ن َ وَ ] (ع اِ) نام گروهی مردمان که به خانه به دوشی و دوره گردی عادت دارند و در آسیا و اروپا و افریقا و امریکا به سر می برند و از راه دزدی و گدائی و فال گیری و خراطی و غربال سازی و امثال آن امرار معاش می کنند،یکی از ایشان را نوری ّ گویند. (از ...
-
غربال بند
لغتنامه دهخدا
غربال بند. [ غ ِ / غ َ ب َ ] (نف مرکب ) غربال ساز را گویند. (آنندراج ). آنکه غربال سازد از زه و کم و جز آن . آنکه غربال بافد یا غربال بندد. || کولی . لوری . لولی . غره چی . قره چی . حرامی . چینگانه . فیج . فیوج . قرشمال . غربتی . سوزمانی . زط. || مجا...
-
غربیل بند
لغتنامه دهخدا
غربیل بند. [ غ َ ب َ ] (نف مرکب ) آنکه غربیل سازد. غربیل گر. غربال بند. رجوع به غربال بند شود. || غربال بند. فُیوج . کولی . یوت . غرچه . غَرَچی . غربتی . چینگانه . قرشمال . توشمال . لولی . لوری . سوزمانی . کاوُل . کاوول . بکاوُل . کابلی . کاولی . رجو...
-
غرشمال
لغتنامه دهخدا
غرشمال . [ غ ِ رِ ] (ص ، اِ) نام گروهی مردم است در ایران و هند که دائماً در حرکت هستند و اسباب چلنگری و غربال میفروشند و ایشان را نفر و فیوج و کولی و غربتی هم گویند. بعضی از اهل لغت آن را با قاف ضبط کردند لیکن زبان ایل مذکور فارسی است پس نامشان هم فا...
-
فیوج
لغتنامه دهخدا
فیوج . [ ف ُ ] (ع اِ) ج ِ فوج . آنها که در زندان آمدورفت دارند و پاسبانی آن کنند. (منتهی الارب ). || ج ِ فیج است که معرب پیک باشد. (از یادداشتهای مؤلف ) : تا آنگاه که بواسطه ٔ کثرت فیوج و بسیاری ِرسل که از رشید بدو آمدند حجت بر او لازم شد. (تاریخ قم...