کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قُنداق،قنداقه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قنداقه
لغتنامه دهخدا
قنداقه . [ ق ُ ق َ ] (ترکی ، اِ) پارچه ای است که طفل نوازد را بواسطه ٔ آن پوشانند تا بدن نازک و لطیف او را محافظت نماید و در مشرق زمین اکنون هم معمول است . (قاموس کتاب مقدس ). رجوع به قنداق شود.
-
قنداق
لغتنامه دهخدا
قنداق . [ ق ُ ] (ترکی ، اِ) چوبی باشد یا نال به تفنگ وصل کنند و مثل دسته بود برای تفنگ و بدین معنی غالباًمعرب کنده است . (آنندراج ). چوبی را گویند که بطریق ناوچه تراشیده میل تفنگ را در آن گذارند. (سنگلاخ ).- قنداق تراش ؛ آنکه قنداق تفنگ تراشد.- قندا...
-
قنداق کردن
لغتنامه دهخدا
قنداق کردن . [ ق ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بستن شیرخواره را در قنداق . || بستن حوله ٔ یک پارچه ٔ تر پیرامون سینه و پهلو و پشت مبتلای به ذات الریه و ذات الجنب . (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
اشتک
لغتنامه دهخدا
اشتک . [ اِ ت َ ] (اِ) جامه ای را گویند که طفلان و کودکان نوزاییده را در آن پیچند. (برهان ) (جهانگیری ) (فرهنگ نظام ). قُنداق . قُنداقه . قِماط.
-
قنداقه
لغتنامه دهخدا
قنداقه . [ ق ُ ق َ ] (ترکی ، اِ) پارچه ای است که طفل نوازد را بواسطه ٔ آن پوشانند تا بدن نازک و لطیف او را محافظت نماید و در مشرق زمین اکنون هم معمول است . (قاموس کتاب مقدس ). رجوع به قنداق شود.
-
قماط
لغتنامه دهخدا
قماط. [ ق ِ ] (ع اِ) رسن که قوائم گوسفند به وی بندند. (منتهی الارب ). رسن که دست و پای گوسفند را بدان بندند برای سر بریدن . (اقرب الموارد). || دست بند. (منتهی الارب ). الحبل یشد به الاسیر. (اقرب الموارد). || پای بند کودک گهوارگی . (منتهی الارب ). قند...